سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوتک

یا سلام

خداییش رو بخواید ذهنم درگیر شده بود. نمی دونم شاید همین درگیری بود که این بار، که شاید هزار و یکمین باری بود که بین شعرای قیصر امین پور سیر می کردم و حالش رو می بردم، یکی از شعرا یه جور دیگه شد برام!
همیشه تو شعراش یه چیز برام سوال بود، این تکرار زیاد اما و اگر و آیا...
همیشه سعی می کردم از اینا سر بخورم و برم جاهایی که می شه باهاش حال کرد، اما این بار دقیقا با چیزی حال کردم که همیشه نادیده اش می گرفتم.
کل شعر رو بی خیال من با این حال کردم:
...
راستی
در میان این همه اگر
تو چقدر بایدی!

حالشو بردین؟ این یعنی کل برهان امکان و وجوب. همونی که اساتید برا فهموندنش قلمها زدن! اعجاز شعر رو می بینین؟ البته نامردی نشه اگه اساتید همون قلمهاشون رو نزده بودن عمرا می فهمیدم این اگر و باید یعنی چی!

همین دیگه، می خواستم کلی صغرا و کبرا بچینم که این برهان چی می خواد بگه قیصر مشکل رو حل کرد!

واقعا در میان این همه اگر خدا چقدر بایده!
فی المجلس ( تاثیر فیلم مدار صفر درجه است دیگه!) به سرم زد حسی که این تیکه از شعر این بار بهم داد رو بنویسم البته محض ادای احترام، اولش به همون اساتید قلم زننده که این معنی جدید رو برام روشن کردن می گم: تشکر!

ما ها هممون همون اگراییم، هر چی دیگه ام دور و برمون هست، ایضا!!!!
این اگر بودن به تعبیر اساتید مذکور!، یعنی همون ممکن بودن. یعنی این که یه زمانی نبودیم، حالا هستیم، دور از جون چند وقت دیگه ممکنه باز نباشیم!
و قطعا اساتید به این تعریف من گیرها خواهند داد!! چون بحثی که اونا می کنن یه کم جدی تره، می خوام چند خط از کتاب یکی از اساتید کپ بزنم، با اجازه ی استاد!!!!!!
امکان اشیا را بدون استفاده از حدوث یا فنای آنها نیز می توان اثبات کرد، زیرا در صورتی که ذات یک شیء نظیر درخت یا انسان تعقل شود و دو طرف نقیض، یعنی وجود و عدم، در محدوده ی ذات او اخذ نشده باشند، در این حال، با آن که آن شیء به لحاظ واقع و خارج، یا موجود یا معدوم بوده و از دو طرف نقیض خارج نیست، اما به لحاظ ذات، عاری از دو طرف و دارای نسبت مساوی به آن دو است و این خصوصیت، یعنی خلو ذات از هستی و نیستی که مستلزم تساوی نسبت آن به وجود و عدم است، منشأ انتزاع وصف امکان می گردد.

اوووووف! چقدر قلمبه بود! من که می دونم، عمرا خونده باشیدش! اول و آخرش می خواست بگه که ذات یه شیء نسبت به بود و نبود اگه مساوی باشه، اسمش می شه ممکن! ممکنه بشه ممکنه نشه! و البته نمی شه ییهو بشه! قطعا یه چیزی، کسی باید تکلیف این می شه یا نمی شه رو روشن کنه، یه علت می خواد که بیاد و بگه بشو! اینی که بلاخره تکلیف این ممکن بیچاره رو روشن می کنه اگه خودش ممکن باشه که باز یکی رو می خواد و.... همین جور برو تا تهش! اما اگه ممکن نباشه... خب می شه واجب! همون باید خودمون!
                                                                                                 تو چقدر بایدی!
و حالا که ماهای ممکن شدیم موجود، حتما بایدی هست!

وباز مثه ماجرای ناظم، این قدر آزاد اندیش هستیم که اجازه بدیم هر کسی این موجود واجب رو که ما رو از بلاتکلیفیه بین عدم و وجود درآورد، هر چی دلش می خواد صدا کنه!
تو نامه های شبونیم حال می کنم بهش بگم رفیق! این جوری باهاش می شه راحت تر حرف زد!

...
راستی
در میان این همه اگر
تو چقدر بایدی!

دعا یادتون نره!


ارسال شده در توسط سوتک