سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوتک

یا سلام!
خب راستش چند وقتی بود که دیگه حس و حال نوشتن رو نداشتم. اگرم گه گاه سوتک رو به روز می کردم به زور بود!
بهش گفتم دلم می خواد سوتک رو رسما بی خیال شم... بحثمون شد! می گفت حقه این کارو نداری!
فرداش پسووردمو عوض کرده بود! نذاشت زودتر از این آپش کنم وگرنه یحتمل دیروز می گفتم که دیگه سوتک برام مرده!
دعام کنید... و حلال!

ته‏نوشت: یکی می گفت کاری نکن که هیچ وقت راه برگشت نداشته باشی، اگه روزی روزگاری دوباره حس و حالشو داشتم شاید برگشتم!


ارسال شده در توسط سوتک

 ...
خب. راستیاتش ما اینجا رو خیلی دوست داریم و ....
نه ایجوری خوب نیست. بذارید راحت بگم. چند وقتیه که به نویسنده اینجا هی گفتیم و گفتیم که بنویس و اگه ننویسی مجبور میشیم خودمون بنویسیم ها !!!
خب بازم انقده سرش شلوخ و پلوخ بود که مجبور شدم امروز ...
اوهوم. افتاد؟؟ بله. مجبور شدم آخر الامری ایشون رو هک کنم و خودم بیام بنویسم. چقده هم سختش بود و من الان خستمه. . .

آهان !!! اسمم ؟؟؟ فکر کنم، خودتون باید حدستون بزنین. آخه کدوم هکری تا حالا  اومده خودش رو معرفی کنه : دی

خب یا علی..


ارسال شده در توسط سوتک

یا سلام!

دلم می‏خواد بگم حالم از این فضا...
تو دنیای واقعیش، می‏شینه رو به روت... زل می زنه تو چشمات و یاز حرفتو نمی‏فهمه... و باز نمی‏دونی چقدر می‏تونی بهش دل‏خوش کنی... و باز نمی‏دونی چقدر دروغ ازش تحویل می‏گیری... و باز هیچی نمی‏دونی...

این‏جا که...
دلم می‏خواد بگم حالم از این فضا...

 


ارسال شده در توسط سوتک

یا سلام!

وااااااااااااااااااااااااای! چه سوت و کوریه وبلاگستان!
آدم میاد این‏جا افسردگی مزمن می‏گیره!
فکر نمی کردم دنیای مجازی هم تعطیلات حالیش بشه!!!
یکی از وبلاگا قشنگ نوشته بود:
و تو چه دانی که چه غمگین و تنهاست نیمه شبهایی که حتی گوگل ریدر هم هیچ unread itemای ندارد...
غیر از جمله‏بندی رمانتیکش!! راست می‏گفتا!!!


ارسال شده در توسط سوتک

یا سلام!

قرار است وبلاگ را نقد کنم، آن هم بی‏رحمانه. خدا به خیر کند.

خودم را در جایگاه خواننده‏ای می‏گذارم که برای اولین بار است وبلاگ سوتک را باز می‏کند. اولین موردی که نظرم را جلب می‏کند، قسمت «درباره‏ی من» است. انتظار متن بهتری برای درج در این قسمت وبلاگ دارم. اگر اشتباه نکنم شعری است از دکتر علی شریعتی که انصافا شعر زیبایی هم هست؛ اما من انتظار دارم در این قسمت با معرفی‏نامه و فعالیت‏های نویسنده آشنا بشوم تا بتوانم ارتباط لازم را با نوشته‏هایش برقرار کنم.

همچنان با نگاه خریدارانه‏ای در حال برانداز کردن وبلاگ هستم. آخرین پست وبلاگ گویای یک‏ساله شدن این‏جاست، البته در سمت چپ صفحه متوجه می‏شوم که 90 یادداشت از ابتدا تا کنون در وبلاگ قرار داده شده است. با یک حساب سرانگشتی می‏شود هر 4 روز، یک پست. در عرصه‏ی وبلاگ نویسی آمار خوبی به شمار می‏رود. البته باید دید که آیا فواصل زمانی نوشته شدن یادداشت‏ها نیز منظم بوده است یا نه که ده یادداشت اخیر (به جز یک یادداشت که تاخیر 11 روزه دارد) گویای صحت بر این نکته است.

لینک‏های روزانه‏ی وبلاگ را که می‏بینم کلا از قید خرید وبلاگ صرف‏نظر می‏کنم. کل لینک‏های روزانه‏ی وبلاگ به عدد 5 می‏رسد که آن هم ماه‏هاست عوض نشده است. کاش بالایش نوشته می‏شد لینک‏های سه ماهه!
این‏هایی که می‏گویم تازه نگاهی گذرا به وبلاگ است، تازه باید منتظر نگاه متخصصانه! و فوق کارشناسانه هم باشید. به ادامه‏ی نقد گذرا توجه بفرمایید.

جالب نبودن عناوینی که برای آرشیو موضوعی وبلاگ انتخاب شده است نیز اساسی روی اعصاب آدم رژه می‌رود. شما از این عناوین چه چیزی دستگیرتان می شود؟ آیا اگر بخواهید یادداشتی که قبلا در این وبلاگ خوانده‌اید را در آرشیو موضوعی پیدا کنید، قادر به این کار خواهید بود؟ بعید می‌دانم!
پرت و پلاهای یه ذهن آشفته [27]
دردسرای یه تصمیم [5]
شب نوشته ها [5]
دل نوشته ها [20]
تراوشات دیگران!! [13]
دنیای بی سر و ته [5]
دنیای وارونه [11]

نکته‌ی دیگری که اساساً خود نیاز به چندین علامت تعجب دارد، کاربرد عجیب و غریب علامت تعجب (چند علامت تعجب پشت سر هم !!!!) در یادداشت‌ها ‌می‌باشد. استفاده‌ی فراوان از علامت تعجب، آن‌هم با سبک و سیاقی که به جز در مطبوعات (برای نشان‌دادن گاف‌های مصاحبه، یادداشت، جوابیه و ...) در هیچ نوشته‌ای معمول نیست، در این وبلاگ زیاد به چشم می‌خورد.

برای دیدن نظرات وبلاگ به صورت تصادفی بخش نظرات یکی از یادداشت‌های وبلاگ را باز می‌کنم. نظرات دیگران چنگی به دل نمی‌زند که ان‌شاالله در بخش نقد تخصصی مفصل‌تر به آن می‌پردازم، اما انصافاًً پاسخ‌های نویسنده‌ی وبلاگ هم رغبتی برای کامنت گذاشتن در خواننده ایجاد نمی‌کند.
پاسخ‌های نویسنده وبلاگ را به نظرات یادداشت برای دلم یا قلمم؟! ملاحظه بفرمایید. البته این‌که چرا پاسخ به نظرات هم گزینشی صورت گرفته، در نوع خود جالب توجه است.

پاسخ مدیر وبلاگ ( سه‏شنبه 6/9/1386 - 2:20 ص ) : یا سلام!... و علیکم السلام!...
پاسخ مدیر وبلاگ ( یکشنبه 4/9/1386 - 6:24 ع ) : یا سلام!... و علیکم السلام!... من پیشرفتی که دل ازش جا بمونه رو دوست ندارم!... زیاد دل خوشی از عقلی که مقابل دل در میاد، ندارم!!!
پاسخ مدیر وبلاگ ( یکشنبه 4/9/1386 - 6:21 ع ) : یا سلام!... گاهی؟!...
پاسخ مدیر وبلاگ ( یکشنبه 4/9/1386 - 6:21 ع ) : یا سلام!... و علیکم السلام!
پاسخ مدیر وبلاگ ( یکشنبه 4/9/1386 - 6:20 ع ) : یا سلام!... و علیکم السلام!... نمی دونم!!!
لازم به ذکر است این یادداشت 8 پیام عمومی و 3 پیام خصوصی داشته است. ضمنا بار دیگر تکرار می‌کنم که این نقد تنها برای یک یادداشت تصادفی این وبلاگ بوده و ممکن است در کل وبلاگ صادق نباشد.
فکر می‌کنم تا همین جا برای بخش اول نقد یا همان نقد خریدارانه! کافی باشد. ان‌شاالله در فرصت‌های بعدی منتظر نقد و همچنین بررسی دقیق این وبلاگ باشید. (این یادداشت تقریبا فقط نقد بود، اما نقاط قوت بسیاری نیز در این وبلاگ موجود است که به آن پرداخته خواهد شد)
امیداوریم نویسنده‌ و خوانندگان وبلاگ نیز نظرات‌شان را راجع به نقد اولیه وبلاگ اعلام فرمایند.


ارسال شده در توسط سوتک
یا سلام!
یک سال پیش چنین روزی...
اولین پست سوتک رو نوشتم! 
می خواستم در سالگردش فقط پست اول رو کپی پیست کنم و پی نوشت بنویسم براش... پشیمون شدم بنابه دلایلی!!!
...
نمیدونم تو این یه سال چی کار کرده م!
نمی دونم چی داده م و چی گرفته م!
نمی دونم چقدر مفید بوده م و چقدر مضر!
چقدر پیشرفت کرده م و چقدر پسرفت...
...
اصلا تو این دنیای بی سر و ته ...
هیچی!
..........................................................................
خودم چندان به نتیجه نرسیده م! کاش شما نقدش کنید!


ارسال شده در توسط سوتک

یا سلام!

وااااااااااااااااای!
باز شروع شد!
معلوم نیست این اکسپلورر داغون ما چش شده که یه دفعه گیرش می گیره و به صورت کاملا خودمختار شروع می کنه به اضافه کاری! و در این مواقع تنها کاری که از من بر میاد اینه که خیره بشم به مانیتورو صبر کنم ببینم کی خسته می شه!!
دیگه عادت کرده م... سی و هفت هشت تا صفحه بیشتر باز نمی کنه... نهایتا چهل تا!
و بعد نوبت منه که دونه دونه صفحه ها رو ببندم... شمارش معکوس!... البته اگه کامل قاطی نکرده باشه!

و هربار وقتی در این شرایط خیره می شم به مانیتور... هجوم تکنولوژی رو احساس می کنم... این خودمختاری... این سرعت بالا... این انفعال من...
می دونم هیچ ربطی نداره! ولی خب چی کار کنم؟!... حس می کنم تکنولوژی داره از در و دیوار زندگیمون بالا می ره و ما هیچ کاری نمی تونیم بکنیم!... جنگی نابرابر...

و باز حالم گرفته می شه!!!... (خیلی جلوی خودم رو گرفتم تا تونستم به جای بد می شه بنویسم گرفته می شه!)

....................................................................................
چند وقتیه ناجور حس می کنم نصیحت خونم افتاده پایین، شدیدا به پند و اندرز دوستانه محتاجیم!
دریغ نفرمایید!(البت اگه یه جوریه! تیک خصوصی رو بزنید بدمون نمیاد!!!!)

 

دعا یادتون نره!


ارسال شده در توسط سوتک
یا سلام!
چند لحظه پیش فهمیدم امروز... نه دو ساعتی هست که شده دیروز! تولد شناسنامه ای سوتک بوده!
البته فقط شناسنامه ای! تولد واقعیش چهار ماه دیگه اس!
چه زود گذشت!
پارسال که ثبتش کردم چه فکر و خیالایی براش داشتم... و تو این چهار ماه، تا تولد واقعیش، چه بی خیالش شدم!!!!
وبلاگ هم دنیایی واسه خودشا!...
حیف که الان دو ساعتی هست که امروز، دیروز شده... و قول داده م امشب زود بخوابم!!!!! وگرنه از وبلاگ می نوشتم، همونی که دنیایی برا خودش!
...
هرچند برا اکثرتون نوشتن نداره، که خودتون استادین و مویی سفید کردین تو این دنیا!!!!

همین! فقط اومدم یه مرور خاطرات سوتکی کنم، دست به کیبرد شدم!

دعا یادتون نره!... این روزا و شبا ویژه باشه!

ارسال شده در توسط سوتک

یا سلام!
الان حسابی قاطیم!... دو ساعت وقت بذاری و بتایپی... از شب تا صبح... بعد همه اش بپره فاجعه اسشده محض رو کم کنی پارسی بلاگ همین الان، علیرغم تعطیلی مخم بعلت گذشتن از ساعت خوابش!!!، به زورم شده یه چیزایی از توش می کشم بیرون و می تایپم!!!
می خواستم چیز دیگه ای بنویسم... اما ظاهرا دعوت شدیم به بازی!!... اجابت می کنیم این دعوت را!!!

مخلص بازی در نیارین!!
درسته تو بحثای اخلاقی توصیه می کنن سعی کنید هر کار می کنید خودتونو مطرح نکنید که مبادا غروری، عجبی( به ضم عینه ها!!)، ریایی... چه میدونم! بیاد سراغتون، اما باور کنید تو این فضا، از این بلایا خبری نیس!! اگرم خیلی نگرانید می تونید از اسم مستعار استفاده کنید... ولی خودتونو معرفی کنین!... مخاطب بیچاره ای که برا اولین بار وارد یه وبلاگ می شه بدون داشتن هیچ تصوری از نویسنده اون، چندان حس جالبی نداره!!... شما که ماشالا این همه می تایپین! دو خطم در معرفی خودتون بگین به جایی برنمی خوره ها!!... پارسی بلاگ که از رنگ چشم و سایز دماغ بلاگران عزیز هم نگذشته!!اونا رو نمی خواین جواب بدین، لا اقل یه اسم مستعار و یه تاریخ ثبت وبلاگی از خودتون به جا بذارین!!!

نگرش آرمانی ما کشک بود!!  
این که کی هستی، چی کاره ای، سواتت چقدره، چند سالته و ... همه رو می شه تو این دنیای بی در و پیکر راحت مخفی کرد! حتی می تونی دروغ هم نگی اما کاری کنی که ذهنیت مخاطبات بره تو یه فضای دیگه و یه تصور دیگه از تو پیدا کنن!
...
بذارین قبل از ادامه دادن، به همه ی اونایی که این کارو باهاشون کردم یه ببخشید بگم!!!!
ذکر تجربیاته دیگه!!!
زمانی که شروع کردم به وبلاگنویسی، فکر می کردم می شه تو این فضا فقط به عنوان یه انسان بنویسم، جدا از این که کیم و چیم!... این که کیم ...آره، شد! اما چیم...نه!
دخترونه می نوشتم و نمی خواستم بگم دخترم! قرار بود فارق از جنسیت تو این فضا بنویسم!... و در جواب اونایی که خواهر خطابم کردن گفتم چرا می گین خواهر؟!... و فکر کردن... یعنی بعضیاتون فکر کردین برادرم!!!... اما دیگه نمی شد در جواب پرسید چرا می گین برادر؟!... ضایع بود!
... نتیجه این که مثه من فکر نکنید! این جا اونقدرام بی در و پیکر نیس که بذارن فقط واس خودت بنویسی، بدون توجه به ذهنیت مخاطب از خودت!!... پس بهتره از اول مثه بچه آدم همونی باشی که هستی... تا مجبور نشی چار روز بعدش جای توصیه وبلاگی، به مخاطبات بگی شرمنده که سرکار بودین!!!!
شرمنده که سر کار بودین!

گذشت عصر حجر...
وبلاگه! لوح گلی و دفترچه یادداشت نیس که!... غیر از این که توش بنویسین خیلی امکانات دیگه داره! لینک، صدا، عکس، لینکای روزانه،‏حتی فیلم!! به جاش استفاده کنید!!

ابراز وجود وبلاگی!!
این که یه وبلاگی بدون خاله بازی پا بگیره، بعیده مگر این که احمدی نژادی... ابطحی... حداقل نجف زاده ای... کسی باشی!!! و گرنه از خاله بازی گریزی نیست! اگه حالشم نداری بهتره  بری تو همون دفترچه یادداشتت بنویسی و الکی فضا اشغال نکنی!
اما اگه بی سر و صدا رفتی خاله بازی،صاب وبلاگ که خبر نمی شه،‏ در هنگام دید و بازدید کامنت فراموش نشود!!... ولی جون هرکس دوس داری از این کامنتای چرت و پرت و به کلبه حقیرانه ی من هم سری بزن نذار!!... یه کم به اعصاب صاب وبلاگ بیچاره هم فکر کن آخه!!

اولین خواننده یادداشت!!
یادمه زمان مدرسه ایام امتحانات که می شد، جواب سوالا رو که میدادم دیگه یه لحظه هم نمی تونستم تو جلسه بمونم! هرچند هزار بار نصیحتم کرده بودن که یه بار جواباتو چک کن... و چقدر نمره از کفم رفت بابت منفی حساب کردن مثبتو دو سه تا پنج تا شدن!!!!... حواسپرتی و بی دقتی که شاخ و دم نداره! اما چه می شد کرد حوصله ی خوندن دوباره جوابا رو نداشتم!!... حالا حکایت بعضی بلاگراس!... پستای پر اشکال!!!... حالا اگه بشه یه جور با اشکالات تایپی کنار اومد، غلطای دیکته ای که هیچ رقمه قابل بخشش نیس!!... قابل توجه بعضیا!!( لینک نمیدم غیبت نشه!)
خوندن نوشته تون تو وبلاگ خودتون، تجربه ی جالبیه! سعی کنید همیشه اولین خواننده ی پست جدیدتون باشین تا قبل از این که مخاطبا اشکالاتو ببینن خودتون حلش کنین!

نیش اکشرا مهتادیم،‏تو باژیم عینهو مفادفروشا شنتا دیگه رو هم باید آلوده ی باژی کنیم!!
جسد ، خودنوشت ( می دونم حرف آخرشو زده! به من چه... إذا دعیتم فادخلوا!!) ، آسمانی ، نافذ، کلبه احزان
.....................................................................................
1. بذارین قبل از این که بیان مدعی شن خودم بگم: عنوان یادداشت دزدیه!
2. مخاطبان گرامی! بابت مورد دوم ... عفو فرمودید دیگه؟!... مگه نه؟!!!

به سفارش دعوت کننده!!!...

ارسال شده در توسط سوتک

یا سلام!
شوتک هشتم یک مشافر!( شماها الان باید دشته ژمعی بگین:شلام شوتک!)... به خاطر شه چارتا شفری که پیش اومد تونشتم ژاهرا چن روژی پاک باشم... پاک پاک... اما فکرش اژ شرم بیرون نمی رف!... اما الان تشمیم دارم ترک کنم!دوش دارم منم باژ پاک شم... پاک پاک...!!
...
خب آخه من که مقشر نیشتم ... منقل... ببخشین!... شیشتم که تو اتاقت باشه و دم دشت... اون چراغ مانیتور وموش هم روشن... ناخواشته دشتت رو میبره رو دکمه پاور... باور کنین من اشلا اهل این حرفا نبودم...
تقشیر رفیق ناباب بود و مواد خوب... هرچن تاژگیا موادشم دیگه خوب نیش هی دیش کانکتمون می کنه...
اولش اژ روی کنژکاوی شروع شد... فکرشم نمی کردم کارم به این ژاها بکشه... اژ هفته ای یکی دوبار... چک کردن ایمیل... بعد بیشتر شد... دیگه ایمیل جواب نیمیداد... کارمون کیشید به وبلاگ... اولا فقط می خوندم... کم کم دشتمون به کیبردم باژ شد... بعد یه وبلاگم دیگه جواب نداد... وبلاگا چن تا شد... کفاف نیمیداد... یه کمم رفتم شراغ چت... البت خوش بختانه تا حالا گرفتار چت نشده م یعنی شعی خودمو کردم کنترلش کنم... هرچن این مشنژر بد چیژیه... وقتایی که همه چراغا خاموشه آدم حش می کنه پای بشاط تنهاش... حال آدم میره تو قوطی...
اولاش باور نیمی کردم منم معتاد شده م... آخه هنوژ شین و شینم جابه جا نشده بود... اما الان... دیگه حرف ژدنمم تابلو شده...
شاید مژبور شدم روژا خودمو ببندم به تخت... شاید جواب داد...
طناب دارین؟!

.........................................................................................
1.فکر نکنین سرم خورده به سنگا... نه بابا! جو گیری بعد از دیدن قبض تلفنه... اگه ای دی اس الش کنم ... فکر نکنم دیگه نیازی به طناب باشه!!!
2. الکی دلتونو خوش نکنین سوتک هم چنان پابرجاست... به این راحتیام شرش کم نمی شه!!

دعا یادتون نره!


ارسال شده در توسط سوتک
   1   2      >