حلقه رندان در مشهد
بدون ترديد مردم در زمان هاي قديم گاهي حرکاتي به لب و لوچه هايشان مي داده اند که در همان زمان عنوان خنده را بر آن گذارده اند و قديمي ها اين کا رمنحوس را گويا در طول شبانه روز به کرات انجام مي داده اند و از قضا برايشان فوائدي هم داشته که حالا قصد ندارم در باب فوائد خنده سخن بگويم ولي از قرار معلوم جز در مشهد همه جا اين رسم کما في السابق اجرا مي شود اما از آنجا که قرار بوده ما در مشهد در کل بخاطر پاره اي دلايل نخنديم (حالا اين پاره بماند براي بعد ) کم کم مردم يادشان رفته چگونه مي شود خنديد لذا توسط حوزه هنري خراسان رضوي که هيچ ربطي هم به مقوله خنده ندارد يک دوره يک روزه در باب خنده برگزار شد که بطور وحشتناکي با استقبال ارباب غم و اندوه روبرو شد .بدين منظور جماعتي از شعرا که متخصص در باب هزل و حجو و ايضا طنز بودند از طهران (همان تهران خودمان ) ابتيا فرموديم و چند طنز پرداز مشهدي را هم که کلا مردم از خاطر برده بودند به هر نحوي که امکان داشت شناسايي و دعوت نموديم .
در اين ميان استاد يو سفعلي مير شکاک معروف به خواجه هربرت درام الملک آجري که گويا از شدت تراژدي مطنز (همان طنز پرداز ) شده بود دعوت شدند که بيايند چگونه خنديدن وچگونه خندادن را به ما جماعت بياموزند به اين معنا که مثلا لب اينجور شود و چشم ريز شود و صدايي چون زوزه ژيان از گلوگاه آدميان بر آيد . اما از آنجا که ايشان بنا به دلايل مختلف ما را سر کار گذاشتند يا با خودشان فکر کردند ممکن است خنديدن براي ما بد باشد و کلا قيد آمدن را زدند ما مجبور شديم کلاس چگونه بخندانيم را با حضور استاد املت دسته دار (ناصر فيض ) مداح استاد سبزواري چهره محبوب تلوزيون و ...شهرام شکيبا .عامل اصلي تعطيلي گل آقا عضو اطلاعات (منظور همان روزنامه اداره اطلاعات يا...)استاد رضا رفيع (هيچ ربطي به حسين رفيعي و قاسم رفيعا ندارد )واصفهاني مقيم پايتخت سعيد بيابانکي برگزار نمايم . بعد از ظهر هم با حضور جمع کثيري از علاقمندان و به اضافه رفقاي مذکور سيد عبد الجواد موسوي ،حامد عسگري ، محسن اشتياقي و چند نفر ديگر که در اخبار آمده است به همراه شعرا طناز مشهدي از جمله پرويز روحبخش ،محمود ياوري ، رحماني ثاني ،موسوي زاده و...شب شعر کار درستي برگزار شد که اگر از اتفاقاتي مثل ضايع کاري هاي محسن افکاري خبرنگار مشهد و بعضي از اشعار خارج از چهار چوب بگذريم شب شعر بي نظيري بود که بايد تا مدت ها در باب آن داد سخن داد .
لذا ما هم اکنون کلي خندانيم و مشغول خنديدن تا کي يادمان برود و برويم سراغ غم هاي تکراري زندگيمان .