سلام مجدد ...
به دوره گرد عزيز:
دوست من، همه ي ما وجدان داريم و امكان ندارد كه ناله محزوني را بشنويم و ته دلمان نلرزد، ترحم و احساس همدردي در فطرت ماست، حال بعضي آن را مي پرورند و بعضي هم سعي در كتمانش دارند كه بعضا موفق هم مي شوند ... اما دوست من! من حرفم در مورد نفس عمل صدقه دادن و يا حس همدردي و وجدان درد نبود، من حرفم در اين است كه حال بازيگران بي وجداني آمده اند و با بازيگريشان قدرت تشخيص و اعتماد را از ما گرفته اند، پس ما بايد چه كنيم، حرف من روي همين «چه كنيم؟» است، آيا ما هم همچنان بي تفاوت به اين سوداگري بايد دامن بزنيم؟ آيا راه ديگري نيست؟ در ضمن دوست من، بوده اند فراوان كساني كه از فقر به ثروتي رسيده اند و در اوج تمول فراموش كرده اند كه از كجا به كجا رسيده اند و كتمان كرده اند هر آنچه را كه بوده اند و يا به قول شما درد فقر و گرسنگي و شب بي شام و ... را چشيده اند، اين چنين افراد همان نوكيسه هايي هستند كه امروز مملكت ما را با چنين مفاسد اقتصادي به وجود آورده اند، نمونه ي بارزش همين شهرام جزايريست، به زندگي نامه اش كه نگاه كني مي فهمي كه از كجا به اين وضع رسيده است ...
دوست من، درد را همه مي فهمند، بعضي مي خواهند كه بفهمند و بعضي خود را مي زنند به نفهمي ...و در آخر اينكه، در كنار آن بارگاه ملكوتي از باب الحوائج بخواه كه فقر، ايمان مومنانش را نربايد ...
و براي ما هم شفاعت خواهي ... ياحق!