هيچ وقت نتونستم اين همه تبعيض رو تحمل كنم...
هيچ وقتم نتونستم كاري بكنم...
پس حتما تحمل كردم...آره ديگه؟ به سختي!
حرص ميخورم و تحمل ميكنم.
چون تا حالا طعم تلخ فقر رو نچشيدم. پس در واقع چيزي رو تحمل نميكنم
كلا قاط ميزنم به اين چيزا فكر ميكنم
به قول تو همون بي خيال
ولي هيچ وقت نتونستم بي خيال باشم...
!!!
وبلاگ خوبي دارين... بهت تبريك ميگم... اگه آماده تبادل لينك هستي منو با نام قارقار كده! لينك كن، بعد به من خبر بده تا لينكت كنم
www.QarQar.mihanblog.com
راستي اينم آي.دي منه، اگه خواستي ميتونيم با هم چت كنيم:
sina_m_hidden
سلام ...!از زبان كودك فقير:
«شايد دستانم خالي باشد، اما بدان در دلم خانه اي ساختم ، خشت خشتش همه عشق ،عظمتي دارد به بلنداي كوه اميد و وسعتي دارد به پهناي آسمان محبت و پاكيي به زلالي درياي صداقت ... خشت خانه ي مرا ، خدايم چيده است ، اما تو... خانه ي دلت را بر پول ساخته اي ،بر رنج ساعت هاي طاقت فرساي عرق ريز پدرم ، بر نگاه ضعيف سوزن دوز مادرم ، بر دستان سايه روشن واكس خورده ي برادر كوچكم ... تو خانه ي دلت را بر اندوه نبودن لحظه هاي شاد و بي رنج من ساخته اي... روزي خواهد رسيد ، خانه ي تاراج تو ، با آه سرد من فرو خواهد ريخت ...
ما هم براي خود خدايي داريم ...خداي من ، قدرت آه مرا مي داند...»
قناعت ، ثروتيست كه فقر را از خود مي راند...ياحق!
سلام
از آشنايي با شما خوشبختم.من شماره ي اخير همشهري جوان را تورق كردهام. مصاحبه هاي مورد نظر شما با وجود تهوع آور بودن از ساختگي بودن هم رنج مي برند. من اين اقدام همشهري جوان را در كنار ويژه نامه ي اخير شهروند درباره ي ساده زيستي در يك راستا و هماهنگ مي دانم. هر دو مروج مانور تجمل و به سخره گيرنده ي تلاش هايي ست كه براي احياي مجدد روحيه ي طاغوت ستيزي ايجاد شده است. از ابتدا هم بنده فرقي ميان كارگزاران و دار و دسته ي جناب قالي باف قائل نبودم.
به ما هم سري بزنيد
يا علي
دههههههه... جلوي خنده ادمو هم ميخوان بگيرن
خوب ما هم مثل بقيه ميگيم باريكلاااااا. خوب شد؟ولي خدايي پستاي قبليت عالين... اين دفه واقعن باريكلا
بسم الله الجميل
اين چهارصدمين كامنت در طول مدتيه كه در پارسي بلاگ هستم.
(چه بيكار!)
چون اولين نفر بوديد كه به آخرين سرزديد، گفتم اين يادگاري اينجا باشه(!!!)
به هر حال موفق باشيد.
التماس دعا
چيچيا بي خيال؟ حالم بد شد. اه يه جوري شدم.
بازم سلام،
نيست خيلي اينترنت سرعت بالا داريم، يك ساعت ميكشه يه صفحه باز بشه، بعد هم تازه كامنت كه ميذارم نصفه ميره ...
عرض كرده بودم، اصلا نميتونم اين چيزها رو درك كنم. شايد به خاطر اينكه از نزديك نديدم. خدا رو شكر ... كاش هيچ وقت ديگه اي هم نبينم ...
سلام،
خوب حالا اين ادبي بود يا علمي؟ اخراش خندم گرفت
اقا خودتم كه تو نخ اين چيزايي.فرست اديشنش هم سيستم عامل نداره؟