سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوتک

یا سلام!

خانوم کوچولوا تو صف نشسته بودن و ازم می خواستن یه کم اون ور تر بشینم تا صف چهار پنج نفره ی دوستانه شون رو پاره نکنم... یه کم اون ور تر نشستم!... از جلو اتصال بود!
یکیشون، مفاتیحی دست گرفته بود و یه چیزایی زیر لب زمزمه می کرد، هر چی گوش تیز کردم و سرم رو نزدیکش کردم، چیزی دستگیرم نشد!... آخر سر، مفاتیح رو که بست، رو به من خنده ای کرد و گفت هنوز همه ی حروف رو نخوندیم، نمی تونم کامل بخونم!!!!
نماز که تموم شد، چقدر وسوسه شدم برای یه التماس دعا گفتن به همون صف چند نفره ی خانوم کوچولوا...

خوش حالم که از صف جلویی اتصال داشتم، ولی هنوز ذهنم مشغوله، اگه فقط اتصالم به این صف دوستانه بود... باید چی کار می کردم که یه وقت دل کوچولویی نگیره؟
 

 


ارسال شده در توسط سوتک