سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوتک

تازه دبیرستانی شده بودم که به کتابهای جبهه و جنگ علاقمند شدم. خوب یادم هست که اولین رمان جنگی که خریدم همان هفته اول سال اول دبیرستان بود، از نمایشگاهی که به مناسبت هفته دفاع مقدس در مدرسه زده بودند.

حوصله مباحث جدی جنگ را نداشتم، هنوز هم اگر گذرم به اردوهای راهیان نور بیفتد، حال و حوصله شنیدن موقعیت منطقه و آرایش نیروها و... را ندارم.

کتابهایی که می خواندم اوایل رمانهای مربوط به جنگ بود و بعدتر شد خاطرات شهدا. از همین کتابهای یاد یاران و خاطرات شهدا از زبان همسرانشان و... .

گرچه شاید این کتابها آمده بودند که هر چه بیشتر شهدا را به ما نزدیک کنند، اما من هر چه می خواندم انگار شهدا دورتر می شدند! شاید خاطراتی که گفته شده بود خیلی ساده و عادی بود، اما نحوه چینش خاطرات و شاید طرز بیان آنها برای من طوری بود که شهدا را بیشتر اسطوره ای می کرد.

چند سال بعد، موج جدیدی راه افتاد در اسطوره زدایی از جبهه و جنگ و شهدا. درست یادم نیست اما توی ذهن من اخراجیهای ده نمکی، استارت این کار بود. و بعد چنان تاکیدی داشتند در عادی سازی و تقدس زدایی از رزمندگان و شهدا و دفاع مقدس که کارها به نظرم هم لوث می شد و هم لوس!

 

آخرین روزهای زمستان

چند وقتی است جمعه شبها، آخرین روزهای زمستان پخش می شود. روایتی از زندگی شهید حسن باقری.

کاری به نقدهای حرفه ای و نیمه حرفه ای ندارم، حتی نمی خواهم بگویم که اولین صحنه هایی که از این فیلم دیدم، فکر کرده بودم مستند است. حتی نمی خواهم بگویم دست مریزاد که چقدر چهره بازیگران شبیه شخصیت های اصلی است! همه حرف من در جمله های آخر راوی است. شمارش معکوسی که برای ماههای زنده بودن حسن راه انداخته است، و با چه تاکیدی تنها از زنده بودنش می گوید و حرفی از شهادت نمی زند.

این که غلامحسین افشردی ریزجثه که همیشه کمتر از سنش حسابش می کردند، این که خیلی جاها دیده نمی شد و کسی جدیش نمی گرفت، این که تنها یک خبرنگار معمولی بود، و این که تنها یکی دو سال وقت داشت تا از غلامحسین افشردی بشود حسن باقری، شهدا را در ذهن من چنان نزدیک کرده است که حتی فکر می کنم شاید خیلی از اطرافیانم یک حسن باقری بالقوه باشند، فقط زمان لازم است و زمینه!


ارسال شده در توسط سوتک