پسرک شاید سوم یا چهارم دبستان بود. سر چهارراه پشت چراغ قرمز اسپند دود میکرد.
یکی از ماشینها شیشه پنجره را پایین داد و اسکناسی بیرون گرفت رو به پسرک. پسرک سر تکان داد و جلو نرفت. صدایش بلند شد که «خاموشش کردهم»
کاش اندازه پسرک مسئولیت پذیر بودیم و وجدان کاری داشتیم!