یا سلام
مثه چند روز پیش، اولین کار جدی که بعد از بیدار شدن کرده م ، روشن کردن کامپیوتر بود.
خسته شدم . سه روز قرار این مقاله رو اصلاح کنم و هنوز کوچکترین کاری نکردم. دیروز مقدمه اش رو درست کردم با کلی دردسر و قبل از save ش کامپیوتر قاط زد و صفحه بسته شد!....
انگار طلسم شده
یه هفته است ذهنم رو ریخته به هم ولی هیچ فایده ای نداشته
دیشب کشف کردم این پریشونی و دغدغه ی بی ثمر برا چیه:
حرفی که من می خوام تو مقاله ام بزنم با چیزی که استاد می خواد نمی تونه یه جا جمع شه. من می خوام از سلطه ی فرهنگ غرب بگم و اون می خواد از نظریه های غربی استفاده کنم و آخرین بار با چه لحنی گفت : چرا از منابع انگلیسی استفاده نمی کنی؟
نمی شه کرد. من می خوام بگم علم بومی و اون می خواد علم بومی رو با نظریات غربیا تعریف کنم.
صبح به سرم زد ادای ابن سینا رو در آرم!
دو رکعت نماز!...
امروز باید بتونم درستش کنم، باید!
اگه بخوایم خودمونو بدیم دست این استادایی که تمام دوران تحصیل اون ور آب بودن و صرفا نظریات این و اون رو حفظ کردن پس چه جوری می خوایم به علم بومی برسیم؟ بلاخره یه نسل باید تو این نظام آموزشی غلط فدا شه تا شاید تو کلاسا چیزی جز نظرات غربیا هم گفته شه ، اگه این جوریه چه عیبی داره اون نسل ما باشیم ؟ هر چه زودتر تکون بخوریم بهتره، نهایتا چند نمره ازمون کم می شه دیگه...
دعام کنید!