یا سلام!
هوس نوشتن کرده م و انگار نوشتن یادم رفته...
هوس باشه و حسش نباشه، کم بعید نیست دست بلاگر کج شه!!!
دزدی می کنیییییم!... هر چند حرف دلمه!
این منم در آینه، یا تویی برابرم؟
ای ضمیر مشترک، ای خود فراترم!
در من این غریبه کیست؟ باورم نمیشود
خوب می شناسمت، در خودم که بنگرم
...
سال ها دوبده ام از پی خودم، ولی
تا به خود رسیده ام، دیده ام که دیگرم
دربهدر به هر طرف، بینشان و بیهدف
گم شده چو کودکی ، در هوای مادرم
از هزار آینه تو به تو گذشته ام
میروم که خویش را، با خودم بیاورم
با خودم چه کردهام؟ من چگونه گم شدم؟
باز می رسم به خود ، از خودم که بگذرم؟
...
.............................................................................
1. هر چقدرم که آدم کلافه باشه، فکر کردن به بعضی اتفاقا آدم رو شاد می کنه... چه حس جالبیه وقتی آدم فکر می کنه 1400 و خورده ای سال پیش... فردا روزی، جشن عروسی حضرت زهرا و امام علی بوده...! تبریک عروسی معمولا به عروس و داماد و نزدیکاشون گفته می شه، ولی برکت این ازدواج همه ی تاریخ رو گرفته... تبریک!!!
2.مال قیصره... دستور زبان عشق!... سفر در آینه!
3. اصلا کار جالبی نیس به هوس ها بها دادن... ولی بعضیاشون، مثه این هوس نوشتن... گاهی لازمه!
دعا یادتون نره که بسیار محتاجم!