یا سلام!
منطقیش این بود که دیشب پست تبریک بذارم... به مناسبت میلاد امام هادی(ع)
ولی الان می خوام درباره ش بنویسم!
قطعا چنین روزی با چنین مولودی مبارک بوده و هست و خواهد بود!
اما...
امروز که شب شد( شایدم بهتره بگم دیروز!) فقط به یه چیز فکر می کردم...
مگه نه این که کلهم نور واحدن؟!
پس چرا ما انگار یه جاهایی کم میذاریم...؟
نمی خوام بگم چرا میلاد برخی از ائمه(ع) رو راضی می شیم به یه دسته گلی که جلوی مجری خبر گذاشته می شه و میلاد برخی دیگه رو از ده پونزده روز قبلش میریم پیشواز!... که این حرف دیشبم بود اگر می نوشتم!
...
از صبح همه ش دارم به دانسته هام از امام هادی(ع) فکر می کنم!... بهتره بگم به ندانسته هام!
به حافظه م فشار میارم که تو اون کتاب درسی ایام تحصیل... همون که تاریخ زندگی ائمه(ع) بود، چی خونده بودیم؟!
پررنگ ترین چیزی که یادم اومد گنبد وبران شده ی سامرا بود و زیارت جامعه ی کبیره ای که یادگار اون حضرته... و تبعید ایشون به سامرا!... و اون شعر کتاب دینی مدرسه، که از امام بود!
همین!
باید برم بمیرم!... با این ادعای بچه شیعه بودنم!
ولی هر چی تو صدا و سیما هم دنبال چیز جدید گشتم، نیافتم!... تلویزیون رو که بی خیال!... سخنرانی های رادیو معارف هم چیز تازه ای درباره ی امام بهم نداد!
امامی که الگوه... سرمشقه... و من هیچی ازش نمی دونم!
نه تنها امام هادی(ع)... خوب که فکر می کنم از هیچ کدوم از ائمه (ع) چیزی نمی دونم!... چیزی که فقط به درد روضه ها نخوره... الگوساز باشه!
الگوهایی که برای تمام تاریخن... چه محصورشون کردیم در شهادت هاشون!... برای شورهای مداحیمون، نه شعورهامون!
تو این زندگی آخرالزمانی کم آوورده یم... چون کم گذاشتیم!
کاش اگر توفیق زیستن در ایام ظهورشون رو نداشتیم، می تونستیم خوب پامونو جاپاشون بذاریم!
حیف...
دعا یادتون نره!