اي انکه در نگاهت حجمي ز نور داري// کي در مسير کوچه قصد عبور داري//در خواب ديده بودم يک شب فروغ رويت//کي در سراي چشمم قصد ظهور داري! سلام.وبلاگ قشنگي داري
به روزم بيا و خوشحالم كن
سلام ...!
گفتي : بيا...قدم گذاردم بي آنكه بدانم بر كجا، لغزيدم بي آنكه بدانم بر چه و افتادم بر زمين!
اما چيزي از من افتاد، بالهايم ...
دستانت هميشه براي ياريم از آسمان پيداست، اما چه كنم كه بالهايم را چيده اند.. نه، من خود آن را با دشنه ي غفلت چيده ام...
دستم به دستت نمي رسد ،خسته ام...
فراموشي ، مخدر درد تنهايي من است...
آسمان از يادم رفته است...
من با اين قفس خو كرده ام...
اگر بالم دهي، پرواز را از خاطر برده ام...
اما هرگز گرمي آغوش مهرت را از ياد نمي برم...
مرا بر خوان كرامتت ، در آغوش كش...
بر خوان رحمتش ما را دعايي بايد ... ياحق!
سلام،
نماز و روزه ها قبول ...
آره گمانم اينها ارزش دردي داشته باشه !
آدم خلاف هم ميكنه، اينجوري ...
راستي اين آقا يا خانم مرشد زاده رو نمي شناسم، ممكنه يه كم معرفيش كني ؟
سلام جناب سوتك
التماس دعا
سلام دوستم
خدايا ماه رمضان رسيد اينبار نميخوام رنگ قفسم عوض بشه ،نميخوام قفل قفسم عوض بشه ، نميخوام قفسم عوض بشه ، نمي خوام جاي قفسم عوض بشه ، خدايا در قفس رو باز كن ميخوام اوج بگيرم بيام بالا..............
التماس دعا.......
سلام بر سوتك خوش صدا تر از شيپور
بابت راهنماييت ممنونم ، در مورد كپي هم يه نمه تلخيص كني قشنگ تر مي شه يعني هم نوشته خودت هم نوشته مبدا رو دست با هم قاطي مي كني.
در ضمن رمضان امد و مي رود اي كاش كه بي بهره نباشيم.
خوش باشيد