یا سلام!
نمیدونم شبستونای زنونهی مسجد گوهرشاد رو دقت کردین یا نه؟! حاج آقا فقط برا خانوما میاد!... برا همین بود که راحت می تونستم ببینم که فاصله حاج آقا باهاش فقط هشت تا صف بود!
رکعت دوم نماز مغرب بود که گریهش شروع شد... گریه گریه گریه... فکر کنم سه چهار ماهه بود... گریهش تمومی نداشت انگار و من که جلوی مامانش نشسته بودم، دل تو دلم نبود... تند شدن ضربان قلبم رو به وضوح حس میکردم و منتظر بودم این یه رکعت باقی مونده زودتر تموم شه!... و حاج آقا با چه آرامشی هم چنان ادامه میداد...
نماز که تموم شد، نه تنها من که جلوش بودم، شاید نصف جمعیت مسجد برگشته بودن و نگاه مضطربشون دنبال صدای بچه بود...
بچه های چند ماهه معمولا کمتر اشک میریزن، گریهشون بیشتر صدا داره انگار... اما صورت کوچولوش که مثه چشماش قرمز شده بود، خیس اشک بود...
دست خودم نبود اما مدام از ذهنم میگذشت اگه پیغمبر پیشنماز بود...