سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوتک

یا سلام

ده نمکی؟!
ایام راهنمایی بود. اوج کرکری های سیاسی. خاتمی تازه اومده بود روی کار و جامعه داشت ییهو مدنی می شد!

نماز جمعه ها که تموم می شد مثل تیر از چله رها شده، خودم رو سریع می رسوندم به دستفروش دم در، یه وقت جبهه ها تموم نشه. جبهه. شلمچه و یکی دو بار یالثارات!

شاید گردنم حق داشته باشه! هر چی باشه بخشی از خاطرات نوجوونیمه!

اون زمان که همه بدشو می گفتن، دوسش داشتم و الان که همه دوسش دارن... ازش می ترسم! امیدوارم روزی نیاد که همه ازش بترسن!

داش مسعود!! صفار گفت راه جدیدی باز کردی، من می خوام بگم معبره!
مواظب باش!
من می ترسم. حواست باشه یه وقت پا جاپای مخملباف نذاری!
می ترسم پات بلغزه و بره رو مین!
اون وقت فقط تو نمی خوری زمین، خیلیای دیگه ام ترکش می خورن!

مواظب باش!


قرار بود این متنو هفته پیش بنویسم به مناسبت اکران اخراج اخراجی ها برای وبلاگی ها! سرم شلوغ بود نشد! گفتم باشه برا هفته گردش!

دعا یادتون نره!


ارسال شده در توسط سوتک