سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوتک

یا سلام

می خوام شاکی باشم، می خوام شکایت کنم، اجازه هست؟!
اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا ... و غیبة ولینا ... و قلة عددنا ... و شدة الفتن بنا ... و تظاهر الزمان علینا
دلم گرفته...
مهربون! به کی بگم؟ 
دلم تنگه... چی کار کنم؟!
تو این دوره زمونه که دین مثه آتیش کف دسته... دلم رو به چی باید خوش کنم؟
دین!؟
نمی دونم راسته یا نه اما می گن وقتی بیای ... وقتی دین جدت رو نشون مردم میدی، اینقدر تو این ایام بی پدری عوض شده، که خیلیا می گن دین جدیده!...
به چی دلخوش باشم؟ به عهدایی که بدونه این که بدونم چیه زمزمه کردم و هنوز به شب نرسیده شکوندمشون؟
یا به این دل بی وفا که رفته تو خیل یرونهم بعیدیا؟
چند وقته دیگه جمعه ها منتظرت نیست؟!
خلیل آتشین سخن! تبر به دوش بت شکن!      خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی! نیامدی! نیامدی.....................

پس کی میای؟ وقتی من آدم شم؟ تا تو نخوای تا نذاری که نمی شه!
اگر حجاب ظهورت، حضور پست من است.... دعا بکن که بمیرم، چرا نمی آیی؟ چرا نمی آی؟!
چه جوری باید صدات زد؟ گناه نمی ذاره جوابتو بشنویم؟ خب این بیچاره ی ظلوم و جهول که زورش به نفسش نمی رسه این بیچاره ای که قصرت بی اعمالی، قعدت بی اغلالی و حبسنی عن نفعی بعد املی و خدعتنی الدنیا بغرورها و نفسی بخیانتها... باید چی کار کنه؟!

دیروز وبلاگ صمیمی با خواهرم رو می خوندم، در جواب آبجی کوچیکه هیچی نتونستم بگم جز اینکه تو دلم گفتم اللهم اشکو الیک...

و امشب کشکول و مظاهر و دلم گرفت...
و باز دلتنگت شدم ...اللهم اشکو الیک...

یا أیها العزیز مسنا و أهلنا الضر و جئنا ببضاعةٍ مزجاة و أوفِ لنا الکیل و تصدق علینا إن الله یجزی المتصدقین

به دادمون برس!


ارسال شده در توسط سوتک