سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوتک

یا سلام!

نمی خواستم بنویسم... و اصلا چند روزیه نوشتنم نمیاد... اما اینو که خوندم دیگه نشد... دلمو ریخته بهم...

گفته... ولی نمیدونم من اگه میدونم در مقابل خدا خیلی کوچیکم پس چرا از اشتباه و گناه کردنم نمیترسم...
چرا نمی ترسم؟... گاهی فکر می کنم هر چی هست زیر سر خودشه...
کفر نمی گم بهم گیر ندین... بذارین با زبون شبونی از خدای خودم بگم...
خب خودش میدونه چی آفریده... این حقیر مسکین مستکین که چهار روز زندگی دنیا چنان براش ایجاد توهم می کنه که باید بهش نهیب زد ما غرک بربک الکریم؟!...
زیر سر خودشه با اون رحمت بی حد و حصرش... زیر سر خودشه با اون لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهمش...  آخه دیگه مدبرون چی دارن که این قدر مشتاقشون باشی؟!
نترسیدم ازت... حتی موقعهای گناه... اما یاد این رحمتت که می افتم... شرم ازت دیوونه ام می کنه... و اون و قته که دلم می لرزه... نه از ترس جهنمت... نه از ترس عقابت... که از حس نامردیم در مقابل این همه لطف و کرم...

اتیتک یا الهی بعد تقصیری و اسرافی علی نفسی... معتذرا نادما... منکسرا مستقیلا... مستغفرا منیبا... مقرا مذعنا معترفا... لا اجد مفرا مما کان منی... بزرگ مهربون! ببخش! کل جرم اجرمته و کل خطیئة اخطاتها...

.........................................................................................
1. اگه خدا بخواد تولد جواد الائمه(ع) تو حرم باباش... یاد همه تون هستم!
2. تا اعتکاف نیستم که اون موقع بگم منم دعا کنید... از الان می گم... منم دعا کنید! زیاد...


ارسال شده در توسط سوتک