یا سلام!
علت کشکیتشو نمی گم ...خواستین بفرمایین، ... عرض می کنم خدمتتون!!!!
نسبی گرایی رو هم به همین صورت توضیح بدید ممنون میشم ...
ضایعس آدم یه حرفی رو بزنه و پاش نایسته( یه جوریه این نایسته!... چه میدونم؟! ترجیح میدادم بنویسم واینسته! میدونید چی می گم دیگه!!)...
و اما نسبیگرایی... یا همون پلورالیسم خودمون!
خب خداییش خیلی مفصله این نسبیگرایی...
فصلیه برا خودش... و یه جورایی پایه و اساس این اعتراف غرب به شکست مبانی مدرنیسم!... پست مدرنیسم یه جورایی زاییده ی همین نگرشه!
و کم دور و برمون نیست!... همین فهم متکثر!... همین عیسی به دین خویش، موسی به دین خویش گفتنا...! همین برداشت من اینه...!
تا بزرگترین چیزها... شناخت واقعیت خارجی، دین، سیاست، اخلاق...!
نمی دونم!...
جناب خودنوشت! برای رد نسبیگرایی و توضیحش فقط دلیل مردود بودنش در سیاست رو بگم کافیه دیگه؟... امیدوارم کافی باشه!
کافی نبود بفرمایین... عرض می کنم خدمتتون!
وقتی توی جوامع دموکراتیک همه ی افراد حق رای و انتخاب دارند، و این حق رای ها هم برابره و از اون طرف هم مدعیاند که هر کسی به صرف کسب رای بیشتر می تونه بیاد روی کار( تذکر برای توجه به مدعی که لازم نیس؟!) در حقیقت یا به این معتقدند که اصلا حقیقت ثابتی وجود نداره، چون ممکنه مردم هر کسی رو انتخاب کنند و اگر کسی رو انتخاب کنند ، همون حقه، پس حقانیت برای حکومت یه چیز ثابتی نیست و با رای مردم تعیین میشه یا این که معتقدن همه ی مردم یه درکی از حقیقت دارن! اگه نداشتن که برابری رایشون بی معنی بود!
هر کدوم از اینا رو هم که در نظر بگیریم باطله!
حق یعنی تطابق با واقع و وقتی واقعیت ثابتی در خارج وجود داشته باشه... حقیقت ثابتی هم هست!
نمی شه که اگه مردم به آقای x رای دادن این حق باشه و اگه به آقای y، اون! در حالیکه اعتقاداتشون هم زمین تا آسمون با هم فرق داره!... بلاخره یاxحقه یا y!
این از اولی!!
در رد اینم که همه ی مردم نمی تونن ادراکی از حقیقت داشته باشن... به قول معروف تجربه اثبات کرده که مردم رأیاشون متفاوته... که اگه متفاوت نبود اصلا رای گیری معنا نداشت! و این تفاوت ناشی از تفاوت در شناخت و علمشونه!
طبیعیه که یکی شناخت و علم بیشتری داره یکی کمتر!... شناخت یکی درسته مال یکی دیگه غلط!
و اعتقاد به برابری رای مردم یعنی این که شناخت درست و غلط یا به عبارت بهتر علم و جهل برابر باشه! و این یعنی کشک!
...........................................................
1. همین قدر بسه! امشب خیلی خستهم، فردا هم گرچه جمعه... صبح باید بزنم بیرون!
2. دیرآپی سوتک رو نذارین پای تنبلی! نوشتن باید حسش بیاد!... که نمی اومد!
3. باید یه تشکر بکنم!... ممنون جناب شب نوشت!
دعا یادتون نره!
یا سلام!
پس نوشت:
این پست صرفا جهت اطلاع مخاطبان گرامی از میزان توجه این وبلاگ به نظرات آن ها تایپیده گردیده است!!! و هیچ ارزش دیگری ندارد!
خود نوشت:( منظور خودنوشت نیستا که آپ شدنش رو از سر گرفته خدا رو شکر!)
و اما دموکراسی...
که عجیب دهن پر کن است و دلنشین... ظاهرا! و ایضا با کلاس، روشنفکرانه و الخ!... و عجیب تر که از آن به احترام به درک و شعور مردم یاد می کنند و چه تناقضیست در پس پرده!...
نمی دونم برا این که بگم دموکراسی و یا به عبارت بهتر مردم سالاری چیز بدیه و اخه و جیز!... باید برم سراغ مصادیق یا مبانیش؟!
ماشالا تو هر دو تا می لنگه... خدا شانس بده نمی دونم چه جوری با این همه مشکلات اسمش خوب در رفته؟!!!
اما مصداق زیاده... فقط یه کم توجه به دور و بر فکر کنم کافی باشه، ضمن این که می ترسم اگه برم تو مصادیق بشه مثل این بیانیه های ضد آمریکایی که آآآآآآآی جهانیان! هی می گن دموکراسی و از این کله ی دنیا لشکر می کشن اون کله ی دنیا و آخرشم هیچی به هیچی!
... ترجیح میدم برم سراغ مبانی!
بی خیال این ادا و اصولای علمی-دانشگاهی که از معنای لفظ شروع می کنن و لفظ قلم، مودب و مرتب، یه دونه یه دونه میان تا برسن به نتیجه! بذارین ما با زبون خودمون بگیم!
اصل دموکراسی رو که بخواین زیرورو کنین، به چند تا مفهوم کلیدی میرسین که اگه اونا نباشن، دموکراسی هم نیست!
اولین مفهوم که خیلی کلاس داره، مشروعیت مردمیه!... که دموکراسی را حکومت مردم بر مردم خوانده اند!!!! و قوامش را بر مشارکت دانسته اند!!!( همون فقط خوانده اند!)
مشارکت مردمی دو مدل بیشتر نمی تونه باشه یا مستقیم باید تشریف ببرین تو مجلس و اظهارفضل کنین، یه چیزی مثه اونی که مدعین مردم تو یونان باستان پا می شدن میرفتن تو میدون شهرو برا اداره ی شهرشون تصمیم می گرفتن.( به کلمه ی مدعی توجه شود!!) که با جمعیت الان و رشد تصاعدیش عمرا بشه چنین کاری رو کرد... همون چهارتا نماینده هم که میرن تو مجلس کلی با هم دعواشون می شه تا بعد قرنی یه چیزی تصویب شه!... راه دومم اینه که با در دست داشتن شناسنامه ها به پای صندوقهای رای گیری رفته و با حضور میلیونی خود، مشت محکمی به دهان استکبار جهانی بکوبید!!!... که اینم مشکل داره!
اصلا این که مشروعیت یه حکومت بخواد از میزان مقبولیتی که بین مردم داره گرفته بشه هم از اون حرفاست!!
مشروعیت یعنی حقانیت! و این چیزی نیس که با حرف مردم تایید یا تکذیب شه!... عالم و آدم هم بیان بگن غول چراغ جادو وجود داره، هر چقدرم توافق بالا باشه، اصلا صد در صد، هفتاد میلیون!!!! خب وقتی نداره، این رای چند میلیونی می شه کشک!... ضمن این که این توافق صد در صدی خیلی آرمانی بود و اصولا رای می شکنه و نهایتا می شه پنجاه به اضافه ی یک درصد!... حالا اگر یکی هیچ رقمه راضی نشه که رای مردم معیار حق و باطل نمی تونه باشه، وقتی از صد در صد میرسیم به نیم بعلاوه یک، این سوال مطرح می شه که اون یکه مگه چی بارشه که حرف نصف مردمو باطل می کنه و حرف نصف دیگه رو صادق؟!...
دومین مفهومم از همون حرفای بی سر و ته قشنگه!!...
یا سلام!
...
کیف کردم... نه! چی می گن؟کفم بریده؟!... آره این جوری بهتره! بیشتر معنا رو می رسونه انگار، تعجبم توش داره!!!
اون اولا به خاطر سر و وضع و ادا و اطوارای مسخره ی مجریش بدم می اومد حال و حوصله ی دیدنش نبود!... الانم نمی بینم مگر اینکه تلویزیون روشن باشه و یکی زده باشه کانال سه! هرچند هم چنان یه جورایی با مجریش مشکل دارم ولی خب... جالبه!...
یه بار که غصه خوردم بابت ندیدنش... همون روز که بعد از برنامه سیل اس ام اسا و سند تو آلا راه افتاد برای تماس با 162 و تشکر، همون روز که دکتر العماد اومده بود... و امروز هم... که چرا دیر روشن کردن تلویزیونو!
امروز تیجانی مهمون ماه عسل بود!... مرد افسانه ای!!!
نمی خوام از تیجانی چیزی بگم که گفتن نداره... و از تشیع هم!
می خوام علیرغم توپ بودن برنامه ی امروزشون، بازم گیر بدم!... که البته شاید این برنامه بهونه شد!
علیخانی( مجری برنامه که باهاش مشکل دارم!) در دفاع از تشیع، حرفی زد که مخم سوت کشید!... حرفای اونه، نقل به مضمون البته!: شیعه مذهب صلحه... امام علی(ع) کلامی دارن که می گن هر چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و هرچه برای خود نمی خواهی برای دیگران هم مخواه!... و این یعنی اوج دموکراسی... (نمی دونم یه چیزی تو این مایه ها می گفت!)
...
نمی دونم نویسنده ی برنامه چیزی از دموکراسی نمی دونه یا مجری گرامی...
این دموکراسی لعنتی تو خالی مگه چیه که در دفاع از شیعه... باید شیعه رو یه جوری به اون چسبوند؟!
دموکراسی... مردم سالاری... خدااااااااااااااااااااااااااااا!
نمی خوام نقد دموکراسی کنم، که نه خودش نه اصول و مبانیش مفت نمی ارزه!
می خوام بگم چرا اینقدر راحت کلمات و اصطلاحاتی رو به کار می بریم که کلی بار معنایی پشتش خوابیده، کلی فرهنگ و ارزش... اونم از نوع غربیش!
یادم نمی ره توی تبلیغات انتخاباتی دوره ی پیش وقتی شعار لاریجانی رو خوندم چقدر بدم اومد!... دولت مدرن؟... مدرن؟!
مدرن!... یکی دیگه از همون واژه ها... که چه راحت به کار می بریمش و چه آرمانی شده برامون رسیدن به این جامعه ی مدرن!
...
دموکراسی... مدرنیته... دموکراسی... مدرنیته... دموکراسی... مدرنیته... دموکراسی... مدرنیته... دموکراسی... مدرنیته...
بسه دیگه!
دعا یادتون نره!
یا سلام!
امروز بعد از مدت ها رفتم دانشکده... مدت ها که... چند هفته پیش هم رفته بودم برا دیدن نمرات، ولی خب اون موقع هنوز تو تعطیلات تابستون بود... نه مثه امروز شلوغ پلوغ!
...
سایت مثل همیشه صفه!... چی می شد این سایت دانشکده شبکه داخلی نبود تا اینقدر علاف نمی شدیم؟!...
می شینم رو صندلی به انتظار...
وای... خدایا!
چم شده من؟
چرا انگار هوا کمه؟؟!... چرا داره حالم بد می شه؟
خدایا!... چرا زودتر نوبتم نمی شه تا بتونم از این جا بزنم بیرون؟!
چم شده؟... تو این سه ماه و خورده ای چه بلایی سرم اومده؟... من چارسال این جا درس خونده م...
چار سال؟... این جا؟... چه جوری؟!
پس چرا الان تحمل این فضا این قدر برام سخت شده؟!... شده م مثه روزای اول ایام دانشجویی که همه اش می خواستم فرار کنم از دانشکده!... چرا باز این قدر کم جنبه شدم و حساس؟... شایدم تو اون چهار سال دیدن خیلی چیزا برام عادی شده بود و الان تازه حساسیتم برگشته سرجاش!
خدااااااااااااااااااا
با محتوای درسا که درگیر بودم!... یه درگیری دیگه م اضافه شد!
من از دانشگاه بدم میاد!... یعنی از این مدل دانشگاه!
دعا کنید سر به راه شم!
یا سلام!
- کجا؟!
با کیا؟!...
نمی شه من نیام؟!
ناراحت می شن؟!!!!!
.
.
.
برای جلوگیری از ناراحتی قوم و خویش... باز راضی شدم برم... در کمال بی میلی!
به پارکینگ که میرسیم یاد دفعه های پیش می افتم... تمام خاطرات و احساساتی که ازش داشتم تو ذهنم رژه میره...
بچگیا... نوجوونی... و آخرین بار... پارسال بود فکر کنم!
صدای جیغ از تو پارکینگ هم شنیده می شه و نورای رنگ و وارنگ چشما رو خیره می کنه.
...
من از این جا بدم میاد!
دوباره خاطرات میاد جلو چشمم... بچه که بودم، زیاد می اومدیم این جا... و من گاهی می ترسیدم و خجالت می کشیدم از این ترس... پیش هم سن و سالام!!
یادمه تونل وحشتش همیشه برام ترسناک بود... سوار می شدم و از اول تا آخر تو تاریکی چشمامو می بستم...!
بزرگتر که شدم... خودمم پایه بودم... خوش می گذشت!...
و چند سالیه هربار با بی میلی تموم و فقط برای جلوگیری از دلخوریه بقیه باهاشون همراه می شم...
و هر بار پام که به پارکینگ میرسه... سوالات کلیشه ای و جملات کلیشه ای تر میریزه تو کله ام!
بن بست امروز بشر!!
انسان هزاره ی سوم به کجا می رود؟
و ... به فلسفه ی وجودی این پارکا فکر می کنم... پارکایی که مردم رو می تیغن تا اونا رو بترسونن... تا وادارشون کنن جیغ بکشن... تا گاهی با جونشون بازی کنن... کم تو خبرا از تلفات شهربازیا نگفتن!
دفعه های پیش هرچند غرق این افکار... برا خالی نبودن عریضه... یکی دو تا وسیله بازی رو سوار می شدم... اما امشب تصمیمم قطعیه... تحریم کامل!
...
گیر داده منم سوار شم! می گه هیجان داره!... انرژیت تخلیه می شه...
به هیجان فکر می کنم... به ایامی که هیجانم تا نصف شب می شوندم پای تلویزیون و دیدن مسابقات فوتبال!... چه هیجانی داشت!!... گاهی چه طپش قلبی میاوورد... چه اعصابی خورد می کرد...!
هیجان؟!... دیگه معنیشو نمی فهمم!
فکر کنم پیر شده م!!!!؟...
هیجانش مال جوونا... ما هم چنان تحریم می کنیم!... و باز فکر می کنم به انسان هزاره ی سوم...
.................................................................................
1. عیدتون مبارک!
2.این ماجرا واقعیست!
3. قطعا ماه مبارک کسی حال و حوصله ی شهربازی و این جور جاها رو نداره... مال یکی دو ماه پیشه! فقط چرا این همه وقت گوشه ی ذهنم خاک می خورد و ننوشتم... نمی دونم؟!
دعا یادتون نره!
یا سلام!
گیر داده بهم چته؟!... چرا این جوری شدی؟!
هر چند نشده م! اون تازه کشفش کرده!... بوده م!
...
جواب ندارم براش... یعنی دارما، اما به درد اون نمی خوره!
چی کار کنم خب؟ زورکی که نیس! من این جوری فکر می کنم... اون نه!... اون وقت می گه من مشکل دارم!
خب شاید اونم اگه چیزایی که من خونده بودم و شنیده بودم رو می خوندو میشنید، بهم گیر نمیداد!
...
شما بگین این که با علوم غربی که تو دانشگاه به خوردمون میدن، با زندگی تو برجای چند ده واحدی، با زندگی ماشینی، با تکنولوژیی که داره از سر و کولمون بالا میره و نفس کشیدن رو برام سنگین کرده مشکل دارم... یعنی مشکل دارم؟!!!!
...
شماها با اینا مشکل ندارین؟! یا عین خودم مشکل دارین؟!!
چی کار کنیم دیگه... ما زمینه شو داشتیم از در و دیوار هم هی برامون اطلاعات تشدید کننده ریخت!... خب هر کی باشه مشکل دار می شه!
....................................................................
1. این مشکل با این مشکل کلی فرق داره!... از نظر رفیق ما، طبعا دومیه بیشتر عقلانیه!... بدم نمیاد شماها رو هم مشکل دار کنم!
2. اگه تمایلی داشتین به مشکل دار شدن! خبرم کنید... اطلاعات تشدید کننده براتون بذارم!
دعا یادتون نره!... دیگه نگم، ویژه باشه!!!!
یا سلام!
همشهری جوان این هفته جلوم بازه و دارم گزارشش رو می خونم: جنون مصرف بین بچه مایه دارها... با اسکناس ویراژ می دهیم...
هر چی بیشتر می خونم حالم بدتر می شه...
طولانی می شه ولی می خوام یه بخشایی از نوشته هاشو بذارم!
آسمان پر ستاره، زمزمه دوست داشتنی یک آهنگ قدیمی، شهر با چراغ های روشن آرام آرام از شما فاصله می گیرد، قرار نیست هیچ جنبنده ای آرامش شما را به هم بزند؛ بله شما در آسانسور تمام شیشه ای برج سفید هستید و قرار است یک شام رؤیایی در یک رستوران حسابی بخوری. البته جیب هایتان یا حساب بانکی تان پر پول است، چون در رستورانی که در منوی آن پیش غذای 122هزار تومانی پیدا می شود، هر کسی نمی تواند شام بخورد. این جا دور از زمین، روی تراس برج سفید، تابستان رنگ دیگری دارد؛ نه از گرما خبری است، نه از خستگی یک روز کاری طولانی؛ آدمها این جا شاد و بی دغدغه اند...
... گرانترین گوشی موجود در بازار ایران- تا این لحظه- 2میلیون و 800 هزار تومان( آن هم با گارانتی متفرقه) قیمت دارد. این گوشی که با عنوان تجاریNokia8800 Sirocco Gold در سال 2007 میلادی به بازار عرضه شده، سیستم عامل ندارد و توان دوربین اش فقط 2 مگاپیکسل است. اما ظاهرا رمز گران بودنش در همان کلمه Gold در مارک تجاری و رنگ طلایی اش است...
... وقتی می شود قیمت پایه شماره رندی مثل123456789 را 500 میلیون تومان گذاشت و امیدوار بود که تا 600 میلیون تومان هم فروش برود، چرا این شماره دست یکی از کارمندان مخابرات باشد؟
... ساعت رادو تا 30 میلیون تومان هم قیمت گذاری شده است؛ معادل4-3 خودرو معمولی...
...
معادل 4-3 خودرو معمولی... قیمت پایه 500 میلیون... خودرو... 30 میلیون... معمولی... رمز گران بودن... پیش غذای 122هزار تومانی... Gold... برج سفید... فقط 2مگاپیکسل... تا600 میلیون تومان... ساعت... سیستم عامل ندارد... 4-3 خودرو معمولی... شماره رند... آدمها این جا شاد و بی دغدغه اند...
آدم؟!... اینجا؟!... شاد؟!... بی دغدغه؟!...
چرا بی اختیار یاد مشق فقر میفتم و گلریزون اینترنتی ؟!
بی خیال!... شاد و بی دغدغه باشید!
دعا یادتون نره!
یا سلام
تا حالا با خودتون فکر کردید که چرا ....
که چرا همه دوست دارن برای خدا بمیرند، ولی هیچ کس تمایلی نداره برای خدا زندگی کنه ؟
جدی چرا خیلیا اینقدر علاقه دارند که برای خدا بمیرند اما موقع زندگی که می شه همه ، جا می زنند ...
من منکر مرگ برای خدا یا به عبارت راحتتر منکر شهادت نیستم و آرزوم هم همیشه این بوده که خداوند ،مرگم را در شهادت قرار بده اما ...
اما درسته که شهادت خیلی با ارزشه و آرزوی دیرینهی خیلی هاست ولی واقعا آیا خدا ما را به این دنیا آورده تا به فکر مرگ در راهش باشیم و به زندگی کردن تمایلی نداشته باشیم؟
به هر کسی میخوای حرف از زندگی بزنی، می گه مگه نشنیدی که خدا گفته همیشه باید به یاد مرگ باشی ، پس واسه چی دوست داری به زندگی خوب فکر کنی؟ تو باید همیشه به فکر مرگ باشی .
یه بار شد یکی بگه این به یاد مرگ بودن به این معنا نیست که باید لحظه به لحظه آرزوی مرگ کنی، بلکه منظورش اینه که با توجه به یاد و خاطره مرگ، باید یک زندگی سالمی داشته باشی و منحرف نشی؟
به نظرتون این همون معنی زندگی در راه خدا نیست؟
زندگی در راه خدا چیه؟
جهاد اکبر که می گن مبارزه با نفسه، همین زندگی در راه خدا نیست؟
جهاد اصغر که می گن مبارزه با دشمنان اسلام هست ، همون شهادت در راه خدا نیست؟
شما بیشتر دوست دارید واسه خدا زندگی کنید یا واسه خدا بمیرید ؟
دعاگوی همه شما هستیم !
یا سلام
حاج آقا قبلا اخطار داده بود...
برا مسجد محله مون آنتن شکن گذاشتن... و دیگه لازم نیست یه برگه بچسبونن دم در که: لطفا در هنگام ورود به مسجد تلفن همراه خود را خاموش نمایید!
...
کاش به جای نصب آنتن شکن موبایل، یه تقویت کننده میذاشتن برا آنتنای دلامون! که معمولا با عدم پوشش شبکه همراهه، حتی تو خونه ی خدا هم... اون جا که باید تمام آنتن پر باشه... حتی اونجا هم اینقدر پارازیت وارد کردیم که تماس با اوس کریم ممکن نمی شه...
اگه می شد تماس دلامون و خدا برقرار شه دیگه نیازی نبود برای قطع کردن صدای انواع و اقسام زنگ موبایل موقع نماز... آنتن شکن بذارن!!
بازم خدا خیرشون بده که برا نیم ساعت تماس با خدا تماسای دیگه رو قطع کردن!!
دعا یادتون نره!