یا سلام!
حلقه ی سبز رو فقط به خاطر اسم حاتمی کیا می بینم و امیدوارم ختم به خیر شه و نشه یه کار ناموفق تو پرونده اش که داره سیر نزولی طی می کنه، انگار...!
و با دیدن اون حسن گلاب و دست و پا زدنش برا در نیاووردن قلبش، با دیدن نگرانیاش برا جسمش... من باز یاد دبیرستان می افتم!
چقدر بحث کردم با دبیر معارفمون که هر چی می خواید بگید، بگید... من بعد از مردنم هم روحم به جسمم علاقه داره! مگه می شه... یه عمر مرکبش بوده و به این راحتی بی خیالش شه؟!
و اون هر چی می گفت قبول نمی کردم! هر چی باشه، روح به هر جایی هم که برسه، بی جسم نمی شده!
و آخر سر گفت جدا شدن روح از جسم مثل وقتیه که یه آدم مواشو می زنه!... حتی اگه عمری هم با اون موها بوده باشه!!!! هیچ تعلقی نداره بهشون!... و من هرچند مثال رو قبول نداشتم، اما دیگه حرفی نزدم!
الان خیلی وقته حرفشو قبول کردهم!
بچه ها رو دیدین موقع کوتاه کردن موهاشون؟!... چقدر گریه و زاری راه میندازن؟! چقدر تقلا می کنن، بالا و پایین می پرن که شاید جلوی این کار رو بگیرن!؟
حکایت ما آدمهاست!... که اگر بزرگ باشیم،هیچ وقت برای این جدایی نه گریه و زاری راه میندازیم نه اعتراضی... با کمال اشتیاق شاید حتی خودمون به استقبالش بریم!
دعا کنید بزرگ شم!
یا سلام!
.....................................................................
1. یادمه یه زمانی همه جا می گفتن چادر حجاب برتر!...
2. چند سالیه چادرا هم ماجرایی پیدا کردن...
3. یعنی هنوزم برتره؟؟!!
4. اینم سوغاتی دوم! عکس اول معلومه مال کجاس دیگه؟ زیرش زده آستان قدس رضوی... هر چند با تاخیر!
دعا کنین هم برا من... هم برا فرهنگی که افتاده دست مد و مدبازی!
پی پی نوشت:
برا عکسا توضیح داده بودم ولی ظاهرا پارسی بلاگ بالا کشیده شون!!
اگه شما هم توضیحا رو نمی بینین خودتون با این جمله ها توضیح تصور کنین!!
عکس اول: چادر مناسب؟؟!!
عکس دوم: ... و کم کم سلیقه ها عوض می شه!
عکس سوم: حجاب برتر؟!!
یا سلام!
هر جلسه یه بحث اخلاقی رو در قالب تمثیل می گفت... جاده های زندگی... آدم تشبیه می شد به یه راننده و زندگی به جاده، و این راننده باید حواسش به خیلی چیزا جمع می بود تا سالم برسه مقصد!
و من خیلی اوقات توی این تمثیلا و تشبیها وجه شبه حالیم نمی شد! و فقط گوش می دادم... یادمه عافیت رو تشبیه کرد به جاده هموار... و من اون موقع فقط گوش کردم!!
نمی دونم مشکل از من بود یا تشبیها، شاید باید دم در کلاس می زد ویژه رانندگان!!!
این روزا... مخصوصا بعد از طرح ساماندهی بزرگراها، که آسفالتا عوض شده و چاله چوله ها پر... تازه می فهمم عافیت چه ربطی داره به جاده ی هموار!... می گفت عافیت آدمو مست می کنه...
ماشین که برو باشه... جاده صاف... آسفالت عالی... به خاطر سهمیه بندی هم چندتایی ماشین کمتر... آدم مست می شه؟!
فقط میدونم تو این اوضاع و احوال درک سرعتم میاد پایین!!... یه وسوسه... هوس... طمع... حرص... اسمشو نمی دونم چیه؟! فقط میدونم پدال گاز هر چی پایین تر می ره عطشم بیشتر می شه!!...
پشت فرمون بود... وقتی که مست شده بودم... تازه معنی حرفاشو فهمیدم... عافیت آدمو مست می کنه... و خدا به داد برسه اگه با این مستی بیفتیم تو سراشیبی... می گفت تو جاده زندگی باید خیلی مراقب سراشیبیای گناه بود...
فکر شو بکن... مست... دور برداشتی... بیفتی تو سراشیبی... اگه بزنه و ترمزه هم ببره...
خدا به دادمون برسه!!
.................................................................................
1. تابلوه که این عافیت با اون یا ولی العافیة فرق داره!!
2. منظور استاد از این عافیت غرق شدن تو نعمتا بود احتمالا!
دعا یادتون نره!
یا سلام
نیمه شب جمعه... ماه رجب... حرم امام رضا... صحن آزادی...
سرشب سخنران حرم از برکات شب بیداری می گفت... اینکه صرف بیدار بودن هم بی برکت نیست... شده نصفه شب پاشین یه سیب نوش جان کنین ولی پاشین...
از ته صحن صدای دعای توسل دسته جمعی میاد...
سخنران سرشب از جوونا می گفت... از اینکه 70 درصد معتکفین جوونن...
چار تا جوون رو فرش جلوییم نیشستن... دو تا دختر... دو تا پسر...
نیمه شب جمعه... ماه رجب... حرم امام رضا... صحن آزادی...
چار تا جوون جلوی من سرشون تو کار خودشونه... مفاتیحی هم دستشون...
خادما رو همیشه دوست داشتم...
یکی از همون خادمای دوست داشتنی... با لباس فرم...با اون پرای مخصوص خودشون... اومده سراغ جوونا... چند لحظه پسرا رو کار داره!!... ببخشید! شما نسبتی دارین؟!!!!!!!
و یه خادمه ی حتما مهربون! رفته سراغ دخترا...
...
جوونا...
شب بیداری...
زیارت رجبیه امام رضا...
شناسنامه می خوان؟!!!!!!!
...
این خادمای دوست داشتنی چه جوری به خودشون اجازه دادن چنین سوالی به ذهنشون برسه؟؟... پرسیدنش که جای خود!!
...................................................................................................
1. این سوغاتی اول... هر چند یه کم تلخ... اما اون شب جوش آوورده بودم... نتونستم ساکت باشم!
2.قبول دارم بد جامعه ای شده اما فکر کنم اسلام فقط گفته حسن ظن... جایی سفارش به سو ظن ندیدم!
3. خوش حالم که جوونای خوبی بودن که با خنده دوباره جمعشون جمع شد... اگه یه کم دل یکیشون می گرفت...؟!
دعا یادتون نره!
یا سلام
مگه چند شنبه است امروز؟!
شب جمعه که نیست... نکنه مناسبت خاصیه؟!
باز به مخم فشار آووردم... نه! جز این که ماه رجبه...
پس چرا مسجد اینقدر شلوغه؟!...
آهان!... ثبت نام اعتکافه...
آدم چه حالی می کنه این همه جوون مشتاقو می بینه! ... فقط کاش همیشه مسجد این قدر شلوغ بود ... هر چند یه کم جای ما هم تنگ شه!!
...
حاج آقا اقامه اش تموم شد...
الله اکبر... تکبیرة الاحرام...
پس چرا هنوز از دم در... همون جا که مسئول ثبت نام وایساده بود داره صدای حرف میاد؟!
الله اکبر...
حتما خودشونو به رکوع می رسونن...
...
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته... إن الله و ملائکته یصلون علی النبی یا أیها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما...
هنوز داره از دم در صدای حرف میاد!!!
تو کدوم کتاب یه حدیث از امام علی(ع) خوندم که إذا أضرت النوافل بالفرائض... فارفضوها!؟
دعا یادتون نره!
مخصوصا تو شب آرزوها...
یا سلام
دو روزی بود داشتم به مخم فشار می آوردم و فایده نداشت... و الان که کامل قر و قاطیم... قطعا دیگه به نتیجه نمی رسم!
فقط میدونم تو جنوب بود... اما این که کدوم منطقه و سفارش کدوم راوی...؟؟؟ آقای کتابی یا سردار رمضانی...؟؟؟ شایدم یه نفر سوم!
اما یادمه بعد از اون چند بار رفتم دنبالش اما بهم گفتن تموم کردن و بعیده دوباره بیارن!
تا... سه روز پیش... طبق معمول ایامی که پیاده روای انقلاب رو گز می کنم و در حالیکه باید مواظب باشم از چپ و راست تنه نخورم، چشمم دنبال کتابای پشت ویتریناس... داشتم کتابا رو دید میزدم که دیدمش!!!
همون بود که دیگه رفته بود تو زمره ی یافت می نشودا... و حالا پشت ویترین داشت به من لبخند می زد!!!!!
خریدمش!
...
نمی دونم چه عادتیه دارم که از شناسنامه کتاب هم نمی گذرم... و کاش شناسنامه اش رو نخونده بودم... مخم سوت کشید و انگیزه ام برای خوندنش موقتا رفته زیر صفر!
یه جمله تو شناسنامه اش بود که عینا تکرار می کنم:
هر گونه نقل و برداشت، شرعی و قانونی ممنوع است
این برداشت و کپی و ... ممنوع رو شنیده بودیم اما نقل!!؟ بعد دو روز هنوز توش موندم... حالا ممنوعیت قانونیش رو می شه بی خیال شد!!! ممنوعیت شرعی رو که نمی شه کاری کرد! مخصوصا نویسنده محترم یه ذره هم تخفیف نداده که مثلا با ذکر منبع، جایز است!! تنها لطفی که کرده اینه که شماره موبایل و آی دیش رو داده!!!!! که لابد... نمی دونم؟!
و این است نشر و گسترش فرهنگ شهدا... خوبه نگفته هرگونه امانت دهی این کتاب شرعا و قانونا ممنوع می باشد! لطف کرده!!
این که آدم با چه نیتی وارد کار فرهنگی می شه برا من خیلی مهمه و الان... نمی تونم کتاب چنین نویسنده ای رو بخونم! هر چند بعد از چار ماه و نیم، دنبالش بوده باشم...
کاش وقتی می خوایم کار فرهنگی رو شروع کنیم... اونم تو موضوعات خاصی مثه دفاع مقدس و شهدا... همه مثل جلد سی دی هنر خاکی باشیم!! و بگیم:
در راستای نشر فرهنگ و هنر اسلامی، هرگونه تکثیر و کپی برداری از این نرم افزار موجب امتنان است.
......................................................................................................................
1. دیشب یه ترکیب تو گنبد مسجد دیدم خیلی باهاش حال کردم حَسَنَ البَلا! کسی میدونه یعنی چی؟
2. این روزا یه کم قر و قاطیم و شدید محتاج دعا!
3. دعام کنید!
یادتون نره!
. با انتقاد یکی از دوستان اسم کتاب تبدیل شد به ...
یا سلام
نمی دونم این چیزا رو این جا نوشتن درسته یا نه... حالم بده... حالم داره بهم می خوره... چه وبگردی مزخرفی بود امشب...
اول که تو یه سرچ مسخره خوردم به یه پست از محمدمسیح... بماند...
و حالا تو پیامای پارسی یارم...
پست قبلیم در تشکر از پارسی بلاگ بود و این... شاید یه درخواست... شاید یه خواهش... حتی شاید یه التماس...
فقط نمی دونم باید به کی بگم و کی رو مخاطب کنم؟!
ترو خدا بس کنین این درگیریای مسخره رو...
سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی گرامی باد!
حالم بده...
تا کی می خوایم از خودمون بخوریم؟!... برای چی؟!
این طرف ارزشی!!!!!! اون طرف ارزشی!!!!!! پس چرا اینجوری افتادین به جون هم؟
سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی گرامی باد!
هیچ کدومتون می دونین چرا مراجع اجازه دادن تو مکه و مدینه بی مهر نماز بخونیم؟!
سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی گرامی باد!
من نمی دونم علت این درگیریا چیه... اما می دونم هر چی بوده نباید عمومی می شد!
سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی گرامی باد!
..........................................................................
1. به هیچ کی لینک ندادم که بیشتر دامن نزنم به این بحثای مسخره!
2.اسم امسال رو کی تعیین کرد؟ اتحاد ملی، انسجام اسلامی!! اینو حتما ببینین
3.عاجزانه... خوبه؟ بس کنید. نذارین بگن بچه های ارزشی با هم کنار نمیان!
دعا کنید هم برا من هم برا خودتون!
یا سلام
صاایران، هر روز بهتر از دیروز! دینگ دینگ!!
انتخابی مطمئن! بوتان! ( سوتشم خودتون بزنید!)
همیشه کیفیت، همیشه تاژ!
تولی پرس، تولی پرس، نشانه ی پاکیزگی (با آهنگش بخونید لطفا!)
هر جا سخن از اعتماد است، نام بانک ملی ایران می درخشد!
زیبا، جادار، مطمئن... یخچال فریزر امرسان! .... و البته در ورژن جدیدش: من و مامان و امرسان!
پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ! (متاسفانه این صدا نداره خودتون هر جوری دلتون می خواد بخونیدش!! )
بار اول که نه! اون مدت اولی که پام به پارسی بلاگ باز شده بود کاملا حسم همین بود!
پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ!!
اینم یه شعار تبلیغاتیه مثل هزارتای دیگه....
ماشالا تو این عصر بمباران اطلاعات تبلیغاتچیا کم نذاشتن! از زمین و زمان داره انواع و اقسام تبلیغ و آگهی و پیام بازرگانی می باره! از پوشک بچه گرفته تا عرضه ی اوراق مشارکت!!!!
خب حق بدین بهم، منم فکر کردم اینم یه تبلیغه دیگه!
اما الان چشم باز کردم و دیده م شدم پایه ش!!
خداییش دم همشون گرم!!
نه بهتره این جوری بگم: خداییش دم همتون گرم!! دست مریزاد! ( با مسئولینما به خودتون نگیرین! )
اول و آخرش این که نه تنها شیرفهم شدم فقط شعار تبلیغی نبوده، الان حاضر نیستم با هیچ جای دیگه تو این دنیای بی در و پیکر اینترنتی عوضش کنم!!!
یه بار دیگه: خسته نباشید! و برای بار سوم هم دمتان گرم!
.............................................................................................................
1.باور کنید نه از اون اولیا پول گرفتم که تبلیغشونو کنم نه از آقای مدیر و همکاران!!
2. از قبل می خواستم این تشکرنامه رو بنویسم فکر نکنید بابت تغییرات جدیده ها! اتفاقی همزمان شد!!
دعا یادتون نره!