یا سلام!
کجایی پس؟!
بهت نیاز دارم ... وحشتناک!
برای هزارمین بار گزینه ی ارسال رو انتخاب می کنم و برای هزارمین بار جواب می گیرم ارسال پیام میسر نیست!
لعنتی!
...
نمی دونم به تو باید بگم لعنتی که یه زمانی تا تصمیم می گرفتم بهت زنگ بزنم، صدای زنگ تلفن بلند می شد و تو پشت خط بودی... و بد عادتم کردی!
یا به خودم که این غرور لعنتی باز حرف زدنو از یادم برده... یا به این موبایلا و مخابرات که درست وقتی که نیاز داری... ارسال پیام میسر نیست!
کجاااااااااااااااایی پس؟!
...
فکر کنم باید یه فکری برای این غرور لعنتی بکنم!
دعام کنین!
یا سلام!
نمی خواستم بنویسم... و اصلا چند روزیه نوشتنم نمیاد... اما اینو که خوندم دیگه نشد... دلمو ریخته بهم...
گفته... ولی نمیدونم من اگه میدونم در مقابل خدا خیلی کوچیکم پس چرا از اشتباه و گناه کردنم نمیترسم...
چرا نمی ترسم؟... گاهی فکر می کنم هر چی هست زیر سر خودشه...
کفر نمی گم بهم گیر ندین... بذارین با زبون شبونی از خدای خودم بگم...
خب خودش میدونه چی آفریده... این حقیر مسکین مستکین که چهار روز زندگی دنیا چنان براش ایجاد توهم می کنه که باید بهش نهیب زد ما غرک بربک الکریم؟!...
زیر سر خودشه با اون رحمت بی حد و حصرش... زیر سر خودشه با اون لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهمش... آخه دیگه مدبرون چی دارن که این قدر مشتاقشون باشی؟!
نترسیدم ازت... حتی موقعهای گناه... اما یاد این رحمتت که می افتم... شرم ازت دیوونه ام می کنه... و اون و قته که دلم می لرزه... نه از ترس جهنمت... نه از ترس عقابت... که از حس نامردیم در مقابل این همه لطف و کرم...
اتیتک یا الهی بعد تقصیری و اسرافی علی نفسی... معتذرا نادما... منکسرا مستقیلا... مستغفرا منیبا... مقرا مذعنا معترفا... لا اجد مفرا مما کان منی... بزرگ مهربون! ببخش! کل جرم اجرمته و کل خطیئة اخطاتها...
.........................................................................................
1. اگه خدا بخواد تولد جواد الائمه(ع) تو حرم باباش... یاد همه تون هستم!
2. تا اعتکاف نیستم که اون موقع بگم منم دعا کنید... از الان می گم... منم دعا کنید! زیاد...
یا سلام!
امشب فهمیدم معتاد شدم... نه بهتره بگم معتادش شده م... امشب اصلا حال و حوصله کار کردن ندارم... یه کم قاطیم... و نمی دونم چرا باز پای دستگاه نشستم... باز مودم رو روشن کردم... باز کانکت شدم... ولی حال و حوصله ی کار کردن نیست... حتی حوصله ی ولگردی تو وب... همون وبگردی... حتی حوصله ندارم وبلاگای مورد علاقه ام رو باز کنم... حتی حوصله ی ...
با این همه بی حوصلگی... بی هدف ... چرا باز اومدم تو این دنیای بی سر و ته؟!...
چرا نمی شینم پای چارخونه ی مسخره که الان داره پخش می شه؟... چرا نمی رم جزوه ای که فردا باید مباحثه اش کنم و هنوز نصفش رو هم نخوندم بخونم؟!... چرا حال هیچ کاری رو ندارم؟
چرا شب عیدی دلم ریخته به هم؟! چرا مغزم خوابیده؟ چرا هر چی خوندم قو علی خدمتک جوارحی... و اشدد علی العزیمة جوانحی... و هب لی الجد فی خشیتک... و الدوام فی الاتصال بخدمتک... خبری نشد؟ آهان قبلش باید می گفتم اللهم اغفر لی الذنوب التی... تحبس الدعا...
چقدر هوس الهی عظم البلا کردم...و برح الخفا... و انقطع الرجا... و ضاقت الارض و منعت السما...
و انت المستعان... و الیک المشتکی... و علیک المعول فی الشدة و الرخا...
آخدا! این خرابی برا چیه نمی دونم... هر چی هست... دلمو خراب خودت کن... باقیش مهم نیست!
یا سلام
تو همون حس غریبی که همیشه با منی... تو بهونه ی هر عاشق...
از ونک سرازیر شدم تو ولیعصر... تو ترافیک گیر کرده م و انگار نه انگار که بنزین چند روزی هست جیره بندیه...
ضبط ماشین هم چنان داره می خونه...
چه غریبونه گذشتن جمعه های سوت و کور...
و من دارم به خیابون ولی عصر(عج) نگاه می کنم و قیافه هایی که به یمن اجرای طرحهای مختلف نیروی انتظامی!! قابل تحملند...
خیابون ولی عصر(عج)...
دخترکی با مانتو کوتاه دست در دست یه پسر...
هنوزم ما نرسیدیم ای تجلی ظهور...
خیابون ولی عصر(عج)...
ضبط 206 کناریم روشنه و صدای یه زن تا چند متری ماشین رو پوشش میده!...
عمری دلم گرفته گله دارم از جدایی...
... غایب همیشه حاضر! تو کجایی... تو کجایی؟؟!...
.........................................................................................................
1. فکر می کنین چرا اسم این خیابون دراز رو که از بالای شهر تا پایین شهر کش اومده، گذاشتن ولی عصر(عج) ؟
2. گاه تو کمیل علی(ع) وقتی می رسم به اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا... یاد یه شعر می افتم:
ذکر من امن یجیب است و به مضطر حقیقی
من دعا کردم ولی روح دعا، مهدی(عج) نیامد
3. اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا... اللهم عجل لولیک الفرج...
دعا یادتون نره!
یا سلام
تولد حضرت زهرا به همه تون مبارک مخصوصا به خانوما بیشتر!!!!!
دلم می خواست درباره حضرت زهرا بنویسم اما حیف که نمی تونم مثه بچه آدم یه متن بنویسم برا همین از رو دست یکی دیگه کپ میزنیم!
...
نمیدونم کدومتون چی کار کرده که قسمتتون همینه که به عذاب این قلم گرفتار آیید!! متنی که می خواستم از روش کپ بزنم گم شده!!!!
هر چی بود از کفتون رفت یه متن با حال و قشنگ، از زبون امام علی برای تولد حضرت زهرا: محبوبه ام خوش آمدی!!
من که باهاش خیلی حال کردم!
بگذریم ...
عوضش مجبورین افاضات منو تحمل کنین!!
نیشسته بودیم تو مسجد و حاج آقا بالای منبر روایت نقل می کرد از ابن عباس، پیامبر و اصحاب دور هم نشسته بودند که امام علی وارد می شن، پیامبر از جا بلند می شن، به استقبال امام میرن و پیشونیشون رو می بوسن... ابن عباس متعجب از پیامبر می پرسه چقدر علی ابن ابیطالب رو دوست دارین؟! و پیامبر جواب میدن از میزان محبت خدا به علی آگاه نیستی...
فکر کنم همین بس باشه و دیگه نخواد انواع و اقسام روایاتی که در شان امام علی هست رو بگم... تو دعای ندبه کم در منقبت علی گفته نشده... می دونم همتون از من واردترین...
علی(ع) !!
همیشه برام عجیب بوده، پر ابهت، بزرگ، مهربون ... جمع اضداد!!
شاگردای کوچولوی کوچولوی کوچولوش شدن امام خمینی و چمران که ابهتشون نفسم رو بند میاره...
نمی فهمم یعنی چی وقتی که پیغمبر رسید به مقام قاب قوسین او ادنی... وقتی که فقط خدا بود و پیغمبر... خدا با زبون امام علی صحبت کرد...
هیچی نمی تونم بگم، همون خدا بیامرزه شهریارو: نه خدا توانمش گفت، نه بشر توانمش خواند... متحیرم چه نامم...
حالا فکرش رو بکن این علی(ع) با این مقام و عظمت، یه روز میاد پیش پیغمبر و می پرسه: یا رسول الله! من رو بیشتر دوست داری یا فاطمه ات رو؟
و پاسخ پیغمبر... فاطمه(س) است! فاطمه(س) محبوبتره و علی(ع) عزیزتر!...
شنیدین حدیثی که وصف ورود حضرت زهرا به محشره؟! همونی که آخرش خدا به حضرت زهرا می گه هر چقدر می خواهی شفاعت کن و حضرت شفاعت دوستدارانشو می کنه؟... تو اون حدیث، علی(ع) با این مقام و جلال و جبروت، افسار ناقه ی فاطمه(س) تو دستاشه...
نمی فهمم... اون عظمت و بزرگی علی(ع)رو نمی تونم درک کنم... و این احادیث...
خانوم! نشناختیمت... همه ی شناخت ما از شما خلاصه می شه به ایام فاطمیه و ذکر عزاتون... خودتون کمکمون کنین... شاید با معرفت شدیم!
دعامون کنین!
...................................................................................................................
1. احادیث نقل به مضمونه!
2. هر چی باشه روز مادر هم هست... برا حضرت زهرا که نشد کپ بزنیم، برا مادرا تقلب می کنیم!
وقتی هنوز به دنیا نیامده بودیم، بهشت در آغوش مادران بود!
وقتی به دنیا آمدیم، مادران بهشت را بر زمین گذاشتند تا ما را در آغوش گیرند...
از آن زمان، بهشت زیر پای مادران است!!
دعا یادتون نره!
یا سلام
چه حس بدیه تا سحر پای کامپیوتر بودن... کارم که تموم می شه کلی شرمنده ی بهترین رفیق می شم!... یا رفیق من لا رفیق له...
مهربانترین سلام! گر چه اون بار سر گذاشتن نامه ها یی که برات نوشتم، روی وبلاگ، کلی حالم رو گرفتی... و بهم حال دادی و شرمنده م کردی... نمی دونم چرا به جای اینکه برم سراغ ورق و مداد و پاکت نامه ها... به سرم زده این جا برات بنویسم...
دلم برات تنگ شده... چند روز پیش دوباره شعر موسی و شبان رو شنیدم ...
ای فدای تو همه بز های من
ای برایت هی هی و هی های من
چقدر حال میده شبونی با تو حرف زدن مهربانترینم...
هیچ ترتیبی و آدابی مجو...
بذار مثه همیشه باهات حرف بزنم... بذار باز بگم دلم برا دستای مهربون و قدیرت تنگ شده، دوست دارم باز دستات رو رو شونه هام حس کنم...
نه!
این جا نوشتن ... ورق و مداد چقدر مهربونترن
صدای اذان بلند شد...
چقدر بیچاره م من! پای این لعنتی بیدار می مونم ولی یه شب برا درد دل باهات ...نه!
بد بنده ایم می دونم ولی تو خوب خداییه! تو که می دونی تا حالا خوف از تو رو تجربه نکردم... دل تنگی برات رو چرا اما ترس... می دونم مومن وجلت قلوبهمه اما منو چه به این حرفا من همون شبون ظلوم و جهولم که جز مهربونیت... کرمت... رحمتت...رفاقتت... چیزه دیگه ای نمی بینه!
باز تو کمیل باورم نشد أتراک معذبی بنارک؟
تو !؟ خدای مهربون من؟
هیهات! ماذلک الظن بک!
به درد دل که نرسیدیم بریم به نماز واجب برسیم...اذان تموم شد!
دعام کنید، یادتون نره!
یا سلام
دعا یادتون نره!
یا سلام
می خوام شاکی باشم، می خوام شکایت کنم، اجازه هست؟!
اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا ... و غیبة ولینا ... و قلة عددنا ... و شدة الفتن بنا ... و تظاهر الزمان علینا
دلم گرفته...
مهربون! به کی بگم؟
دلم تنگه... چی کار کنم؟!
تو این دوره زمونه که دین مثه آتیش کف دسته... دلم رو به چی باید خوش کنم؟
دین!؟
نمی دونم راسته یا نه اما می گن وقتی بیای ... وقتی دین جدت رو نشون مردم میدی، اینقدر تو این ایام بی پدری عوض شده، که خیلیا می گن دین جدیده!...
به چی دلخوش باشم؟ به عهدایی که بدونه این که بدونم چیه زمزمه کردم و هنوز به شب نرسیده شکوندمشون؟
یا به این دل بی وفا که رفته تو خیل یرونهم بعیدیا؟
چند وقته دیگه جمعه ها منتظرت نیست؟!
خلیل آتشین سخن! تبر به دوش بت شکن! خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی! نیامدی! نیامدی.....................
پس کی میای؟ وقتی من آدم شم؟ تا تو نخوای تا نذاری که نمی شه!
اگر حجاب ظهورت، حضور پست من است.... دعا بکن که بمیرم، چرا نمی آیی؟ چرا نمی آی؟!
چه جوری باید صدات زد؟ گناه نمی ذاره جوابتو بشنویم؟ خب این بیچاره ی ظلوم و جهول که زورش به نفسش نمی رسه این بیچاره ای که قصرت بی اعمالی، قعدت بی اغلالی و حبسنی عن نفعی بعد املی و خدعتنی الدنیا بغرورها و نفسی بخیانتها... باید چی کار کنه؟!
دیروز وبلاگ صمیمی با خواهرم رو می خوندم، در جواب آبجی کوچیکه هیچی نتونستم بگم جز اینکه تو دلم گفتم اللهم اشکو الیک...
و امشب کشکول و مظاهر و دلم گرفت...
و باز دلتنگت شدم ...اللهم اشکو الیک...
یا أیها العزیز مسنا و أهلنا الضر و جئنا ببضاعةٍ مزجاة و أوفِ لنا الکیل و تصدق علینا إن الله یجزی المتصدقین
به دادمون برس!
یا سلام
عیدتون مبارک!
تولد بعضی از اماما وقتی می بینم خلاصه می شه به دسته گل جلوی اخبارگوها و دوتا آهنگ شاد!!!!!! با نوشته ی تبریک عید، دلم می سوزه.
کاش از این به بعد سنگ تموم بذاریم، مگه نه این که کلهم نور واحد!
دعا یادتون نره!